محمدهادی بیات

بی دستِ کربلا، دستِ مرا بگیر...

جمعه, ۵ شهریور ۱۴۰۰، ۰۷:۵۲ ب.ظ

معجزه جاوید

چرا معجزۀ آخرین پیامبر خدا، کتاب و از جنس کلام است؟

 

برای پاسخ به این سوال، ابتدا چند سوال از شما می پرسم: معجزۀ حضرت موسی عصا و ید بیضایش بود؛ اکنون عصای موسی و ید بیضایش کجاست؟ معجزه حضرت عیسی زنده کردن مردگان بود؛ الان زنده کردن مردگان عیسی کجاست؟ معجزه حضرت ابراهیم سرد شدن آتش بود؛ الان سرد شدن آتش ابراهیم کجاست؟ و...

می بینیم که معجزات پیامبران گذشته، همگی وقایعی بوده که در گذشت زمان چیزی از آنها باقی نمانده، و رجوع به آنها ممکن نیست. اما ارادۀ خداوند به این تعلق گرفت که معجزۀ آخرین پیامبرش تا قیام قیامت به عنوان معجزه باقی باشد، تا هر انسانی در هر عصر و زمانی، با هر اندیشه و باوری، با هر نژادی و با هر دینی، بتواند به آن نظر کند.

معجزات پیامبران گذشته همگی تمام شده اند، اما این قرآن است که از 1400 سال گذشته نه تنها هنوز زنده است، بلکه لحظه به لحظه در حال تحدّی کردن است.

بله، معجزۀ آخرین پیامبر خدا باید چیزی از جنس کلام باشد، چون این کلام است که می ماند و الا حوادث در گذر زمان محو می شوند.

اتفاقا اینکه ما به عصای موسی و ید بیضایش اعتقاد داریم، به این خاطر است که قرآن از آن خبر داده است. معجزۀ آخرین پیامبر چیزی است که به وسیلۀ آن می توان به اخباری که راجع به اعجاز پیامبران گذشته آمده نیز اطمینان کرده و ایمان آورد.

#دانش_کده

۲ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰ ۰۵ شهریور ۰۰ ، ۱۹:۵۲
محمد هادی بیات
پنجشنبه, ۱۴ مرداد ۱۴۰۰، ۰۹:۱۷ ب.ظ

فقط همین یکبار!!!

اگه ما تجربۀ انجام یک کار بد و زشت رو نداشته باشیم (مثلا تاحالا سمت مواد مخدّر نرفته باشیم، تا حالا دزدی نکرده باشیم و سر کسی کلاه نذاشته باشیم و کارهای خیلی بدتر از اینها)؛ بعد یه نفر از ما بخواد که فقط یکبار، (تأکید می کنم: فقطِ فقط یکبار) این کار رو انجام بدیم، آیا حرفش رو قبول می کنیم؟؟!

قطعا نه!

چرا؟

چون ممکنه همون یکبار هم، اثرات بسیار بسیار بدی روی جسم و روح ما بذاره که هیچوقت نشه جبرانش کرد.

شاید همون یکبار باعث بشه که از اون کار بد خوشمون بیاد و مزۀ نداشته اش بره زیر زبونمون و دیگه به این سادگی نتونیم ترکش کنیم.

...

از معصوم (علیه السلام) روایت شده: «الشَّرَةُ رَأْسُ‏ کُلِ‏ شَرٍّ» [1].

یک دنیا حرف توی همین روایت کوچیک هست...

منتها قبل از توضیح روایت، توجّهتون رو به این مسئلۀ «صَرفی» جلب می کنم:

یکی از انواع «مصدر» در زبان عربی، «مصدر مَرَّة» است که دلالت بر یکبار انجام شدن کار می کنه و یکی از اوزان اون «فَعلَة» هست، مثل: «نَظرَة» (یکبار نگاه کردن)، «ضَربَة» (یک ضربه).

 

کلمۀ «الشَّرّة» در روایت مذکور از مادۀ «ش ر ر» به معنای «بدی»؛ مصدر مرّة است.

بنابراین، معنای روایت اینطور میشه: «یکبار بدی کردن، رأس و ریشۀ تمام بدی هاست».

 

به گناهانی که دیگه برات عادی شده و خیلی از ارتکابشون اذیت نمیشی یه نگاه بنداز!

چی شد که برات عادی شد؟

غیر از اینه که هر بار انجامش دادی با خودت گفتی «همین یه بار»؟

حالا به جایی رسیده که دیگه از ارتکابش خیلی احساس گناه نمی کنی!

دفعۀ اولی که این گناه رو کردی همین حس رو داشتی؟! یا حالت خیلی فرق می کرد؟!

یاد اون ضرب المثل معروف افتادم که میگه: «قطره قطره جمع گردد وانگهی دریا شود».

کاش می شد هیچ وقت مرتکب هیچ گناهی نمی شدیم.

 

راستی، یادتونه که همۀ ما یه روزی «معصوم» بودیم؟!

هنوز مکلَّف نبودیم و هییییچ گناهی در پروندۀ اعمالمون نبود!!

پاکِ پاکِ پاک بودیم.

اون «عصمت» رو ما با «اولین گناهمون» از دست دادیم و دیگه هیچ وقت نمی تونیم به دستش بیاریم!!

«اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِیَ‏ الذُّنُوبَ‏ الَّتِی‏ تَهْتِکُ‏ الْعِصَم‏» [2].

 

#حدیث_کده

___________________

[1]: عیون الحکم و المواعظ، ص45.

[2]: مصباح المتهجّد، ج2، ص844، دعای کمیل.

۲ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۰۰ ، ۲۱:۱۷
محمد هادی بیات
چهارشنبه, ۱۳ مرداد ۱۴۰۰، ۰۶:۵۵ ق.ظ

هنر...

خوش برخورد بودن با کسانی که هر از چند گاهی با اونها مواجه می شیم و از قضا یک مقدار رودربایستی هم باهاشون داریم، اصلا هنر نیست.

هنر، خوش برخورد بودن با کسانیه که همیشه باهاشون در ارتباطیم...

اللهم ارزقنا...

#خانواده_کده

#توییت_کده

۲ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۱۳ مرداد ۰۰ ، ۰۶:۵۵
محمد هادی بیات
يكشنبه, ۱۰ مرداد ۱۴۰۰، ۰۸:۲۶ ب.ظ

حراجستون

تو صف نونوایی واستاده بودم.

روی دیوار، اطلاعیه ای از مسجد «حضرت اباالفضل» (علیه السلام) و برنامه های تابستانی برای بچه ها و کمک های مؤمنانه به فقراء و... زده بود.

از آقای جلوی خودم پرسیدم آقا این مسجد کجاست؟

با حالت غیر مطمئن آدرس داد، طوری که منم مطمئن نشدم که مسجد واقعا اونجا باشه.

یه آقا پسر سوم یا چهارم ابتدایی از پشت سرم گفت مسجد آخر همین خیابون سمت راسته.

بعد به اسم یکی از خادمین افتخاری مسجد که انتهای آگهی خورده بود اشاره کرد و گفت: «اینم صاحبکارمه».

گفتم صاحب کارته؟!

گفت آره، و به سوپرمارکتی «حرّاجستون» اون سمت خیابون اشاره کرد که یه پیرمردی هم دم درش، روی چهارپایه نشسته بود.

بهش گفتم تو کلاسای مسجدم شرکت می کنی؟

گفت: نه بابا، وقت نمیشه! فقط برای نماز میرم مسجد.

 

خیلی خوشم اومد.

قطعا بچه ای که تو این سن، سر کار میره با عمق وجودش درک می کنه که «کار عار نیست» و در آینده به هر دری نمی زنه که حتما یه شغل پشت میزی داشته باشه.

#خاطره_کده

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۰ مرداد ۰۰ ، ۲۰:۲۶
محمد هادی بیات
سه شنبه, ۲۹ تیر ۱۴۰۰، ۰۶:۱۲ ب.ظ

پس از یک عمر گناه...

یکی از امیدوار کننده ترین فرازهای دعای زیبای عرفۀ امام حسین (علیه السلام)، آنجاست که می فرماید:

 

«یَا مَنِ اسْتَنْقَذَ السَّحَرَةَ مِنْ بَعْدِ طُولِ الْجُحُودِ وَ قَدْ غَدَوْا فِی نِعْمَتِهِ یَأْکُلُونَ رِزْقَهُ وَ یَعْبُدُونَ غَیْرَهُ وَ قَدْ حَادُّوهُ وَ نَادُّوهُ وَ کَذَّبُوا رُسُلَهُ»

 

یعنی: ای کسی که ساحرانِ فرعون را نجات داد (و بخشید)، پس از سالها انکار (و کفر)؛ و چنان بودند که متنعّم به نعمتهای خدا بودند که روزیش را می خوردند ولی پرستش دیگری را می کردند و با خدا دشمنی و ضدیّت داشتند و رسولانش را تکذیب می کردند...

 

 

خدایا، تو که چشمانت را به یک عمر کفر و عصیان ساحران فرعون بستی و نجاتشان دادی، از گناهان و تقصیرهای ما هم بگذر و ما را عاقبت بخیر کن...

 

#حدیث_کده

۰ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۲۹ تیر ۰۰ ، ۱۸:۱۲
محمد هادی بیات
دوشنبه, ۱۴ تیر ۱۴۰۰، ۰۷:۱۳ ب.ظ

به سن بلوغ رسیدی؟

رسیدن به این نقطه که توبیخ و انتقاد (اون هم از نوع تند و بی انصافانه) برای ما با تشویق و تشکر، هیچ فرقی نداشته باشه؛ خودش یه بلوغه که هرکسی بهش نمی رسه.

اگر کارمون درسته، پس نه نیازی به ترس از توبیخ هست و نه انتظاری به تشویق.

#دل_کده

۳ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰ ۱۴ تیر ۰۰ ، ۱۹:۱۳
محمد هادی بیات
جمعه, ۴ تیر ۱۴۰۰، ۰۱:۵۶ ب.ظ

آسایشگاه معلولین

حدود سه سال قبل بود که تصمیم گرفتیم با رفقای حوزه، یه سری به آسایشگاه معلولین ذهنی و جسمی بزنیم.

از جمع بیست ـ سی نفری ما، فقط دو سه نفر قبلا خودشون سر زده بودن.

همونا هم بهمون گفتن این بچه ها خیلی تشنۀ محبّت هستن، خیلی خوشحال میشن وقتی یه دستی به سرشون بکشی و نوازششون کنی!

درسته که معلول ذهنی هستن، اما محبّت رو خوب می فهمن...

...

اول رفتیم با مسئول اونجا صحبت کردیم و اونم از مشکلات مؤسسه گفت؛

از اینکه با چه بدبختی ای اونجا رو سر پا نگهداشتن؛

از اینکه تو این اوضاع بد اقتصادی نمی تونن پوشک برای بچه ها تهیه کنن و مجبورن از پارچه استفاده کنن،

از اوضاع بچه ها گفت که بیشترشون بخاطر مشکلات جسمی، غذایی جز سوپ نمی تونن بخورن،

از کمبود مالی برای پرداخت حقوق کارکنان گفت و...

...

وارد ساختمون مؤسسه شدیم؛

یه بوی خاص و نامتبوعی در فضا حاکم بود؛

سه طبقۀ ساختمون، از اتاق های بزرگی ساخته شده بود که در هر اتاق در سه ردیف تخت های حفاظ دار گذاشته شده بود که یه موقع بچه ها نیفتن زمین؛

همه بچه ها، از دختر و پسر رو کچل می کردن تا بیماری پوستی نگیرن؛

همه یه مدل لباس ساده تنشون بود و البته بعضی هم پیرهن تنشون نبود (نمیدونم چرا)؛

دندون های بچه ها به شدّت زرد و بعضا اساسی خراب شده بود! (احتمالا پرستارها نمی تونستن بهشون مسواک بزنن!)

خیلی از این بچه ها، تمام زندگیشون روی همون تخته! و به ندرت می تونن بیارنشون بیرون که یه هوایی تازه کنن!!

...

سعی می کردیم که به همه تختها سر بزنیم و بچه ها (که از شش هفت سال تا 50 سال بودن) رو ناز و نوازش کنیم و پای صحبت بعضیاشون که می تونستن یه چیزایی بگن، بشینیم؛

عجیب خوشحال می شدن و این خوشحالی رو کاملا واضح بروز می دادن. با خنده هاشون، با دست و بال زدناشون، بعضیاشونم نمی خواستن دسستو ول کنن و محکم بهت می چسبیدن! یادمه یکیشون محکم استادمون رو بغل کرده بود و بهش می گفت «بابا»! آخ که چقدر دردناک بود...

...

چیزهای دیگه ای هم دیدم که نمی تونم در موردش چیزی بنویسم...

اما یکی از چیزهایی که برام جلب توجه کرد، کارکنان مؤسسه بودن که احساس می کردم خود این عزیزان هم واقعا نیازمند توجّه هستند، مخصوصا کسانیکه مستقیم با بچه ها سر و کار داشتن! احساس می کردم یه غم عمیق در وجودشون هست، ناراحتن و چندان حال و حوصلۀ صحبت کردن ندارن...

...

واقعا سلامتی نعمت بزرگیه که تا از دستش ندیم قدرش رو نمی دونیم!

خدایا، به خاطر همۀ نعمتهات، شکرت

 

#خاطره_کده

۰ نظر موافقین ۸ مخالفین ۰ ۰۴ تیر ۰۰ ، ۱۳:۵۶
محمد هادی بیات
دوشنبه, ۲۴ خرداد ۱۴۰۰، ۱۰:۲۳ ب.ظ

ویژۀ حامیانِ مذهبی اصلاحات!!

وقتی «سید محمد خاتمی»، «میر حسین موسوی»، «حسن روحانی»، «عبدالناصر همّتی» و «محسن مهر علیزاده» از آزادی های اجتماعی و حقوق زنان و حجاب و تعامل با دنیا (بخوانید غرب وحشی) و این چیزها صحبت می کنند، طبیعیه که قشر مرفّه بی درد (که عمدتا رابطۀ خوبی هم با مذهب ندارن) ازشون حمایت کنن؛

و همینطور تا حدّی طبیعیه که قشر خاکستریِ ظاهر بینِ دوستدار آزادی و بی بند و باری هم از این جریان حمایت کنن!

اما چیزی که خیلی خیلی عجیبه، حمایت مقدّس نماها از این جریانِ به اصطلاح اصلاحاته!

کسی که سالی چندبار کربلا می ره، به شدت مقیّد به حجابه، روضه هفتِگیش ترک نمیشه، محرم و صفر لباس مشکیش رو در نمیاره، روز عاشورا قمه هم می زنه، خودش رو از عالَم و آدم اهل بیتی تر می دونه و و و...

 

بابا تو که دیگه دنبال آزادی و بی بند و باری و شعارهایی که اینا میدن نیستی! تو چرا بهشون رأی می دی؟؟

واقعا چرا؟؟؟

 

یکی از عمده دلایلی که این جماعت به طیف اصلاح طلب رأی میدن، به خاطر ضدیّت با نظام اسلامیه!!

یعنی این آدم به یه دلیلی با نظام مشکل داره،

مثلا با شخص حضرت آقا مشکل داره، چون آقا مخالف قمه زنی هستن، چون آقا حامی جدّی وحدت فرقه های اسلامی هستن و...

یا مثلا بنا به اعتقاداتشون از اساس قیام های قبل از ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) رو باطل می دونن و معتقدن حضرت باید بیان و خودشون امورات رو درست کنن!! (که در جای خودش مفصل بطلان این عقاید اثبات شده).

 

این عزیزان هنوز نفهمیدن در تنها کشور شیعۀ جهان زندگی می کنن و اگر در امنیت و آرامش هستند و اگر چادر از سر ناموسشون بر نمیدارن، به برکت همین انقلاب و خون شهداست، که هیچ وقت حاضر نشدن بهش خدمتی بکنن و باری رو از روی دوشش بردارن و همیشه بی انصافانه منتقد بودن و هستن و معلوم نیست این بار به کی رأی میدن و یا اصلا رأی میدن!!!

 

به شمایی که اینطوری فکر می کنی دارم میگم:

وقتی می بینی داعشِ ساخت وهابیت از اصلاحات حمایت می کنه،

وقتی می بینی اصلاحات دم از سازش با وهابیت (آل سعود) می زنه،

وقتی می بینی اصلاحات با اسرائیل کودک کش سر دشمنی نداره،

وقتی می بینی رسانه های کفّار از اصلاحات حمایت می کنن،

چرا باز هم از این جماعت حمایت می کنی؟؟؟؟؟

 

تو چه جور مقدّسی هستی؟!

این بینش عمیق و بصیرت رو از کجا آوردی؟!

پیغمبر و امام دین و مذهب تو کیه؟!

این چه وضع دین داری کردنه؟!

 

خواهش می کنم این کلیپ رو ببینید، بعد هرچه خواستید بکنید و بدانید که در قیامت در قبال رأی دادن و ندادن مسئولین:

#التماس_تفکر

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۴ خرداد ۰۰ ، ۲۲:۲۳
محمد هادی بیات
شنبه, ۲۲ خرداد ۱۴۰۰، ۰۵:۲۰ ب.ظ

تنها راه اصلاح

از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) روایت شده:

«طائفتان إذا صلحتا صلحت أمّتی و إذا فسدت فسدت أمّتی، العلماء و الأمراء» [1]:

دو گروه اند که اگر اصلاح شوند، امت من اصلاح می شود
و اگر فاسد شوند، امت من فاسد می شود:
علما و مسئولین!

#گشت_ارشاد_مدیران
#رئیسی
#توییت_کده

____________________

[1] سفینة البحار، ج2، ص24.

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۲ خرداد ۰۰ ، ۱۷:۲۰
محمد هادی بیات
دوشنبه, ۳ خرداد ۱۴۰۰، ۰۴:۲۳ ب.ظ

خیلی از حرفها...

خیلی از حرفها رو اگر نزنیم، آسمون به زمین نمیاد؛ اما اگر بگیم، از آسمون به زمین سقوط می کنیم!

 

#دل_کده

۱ نظر موافقین ۱۰ مخالفین ۰ ۰۳ خرداد ۰۰ ، ۱۶:۲۳
محمد هادی بیات
شنبه, ۱ خرداد ۱۴۰۰، ۰۴:۵۰ ب.ظ

بو !!!

تو ردیف یکی مونده به آخر وَن نشسته بودم و در مسیر دانشگاه، کتاب می خوندم.

ماشین تو ایستگاه ایستاد و یه پسر (احتمالا دوم یا سوّم ابتدایی) اومد تو و از کنارم رد شد و نشست تو ردیف آخر.

پدرش بعد از زدن «مَن کارت»، با یک کیسه برنج (که احتمالا ابزار کارشو توش گذاشته بود) اومد دقیقا کنار من وایستاد و بهش گفت: «محمد بیا اینجا!» و نشستن تو ردیف کنار خودم.

 

وقتی که پدرش کنارم ایستاد، یه «بو»ی زباله حس کردم و ناخواسته رومو لحظه ای از کتاب گرفتم و زیر چشمی یه نگاهی بهش انداختم.

لباسای خودش و پسرش تمیز و مرتب بود، اما این «بو»؟؟!

شاید از کیسۀ دستش بود! نمیدونم.

اما هرچی که بود، وقتی از ماشین پیاده شدن، دیگه اون «بو» هم نبود!

 

یاد سالها قبل افتادم؛

اوّل راهنمایی؛

یه همکلاسی داشتیم که تو صندلی های آخر و اون سمت کلاس می نشست. بچه ها همش مسخره اش می کردن و بهش گیر می دادن که «بو» میده!!!

اصلا روش اسم گذاشته بودن؛ بهش می گفتن «بوگیر» >_< ؛ و خب اونم خیلی ناراحت می شد، اما چاره چی بود؟! می سوخت و می ساخت...

بعدها فهمیدم که پدرش رانندۀ ماشین شهرداری (جمع زباله) است.

نمیدونم ماجرای «بو»، چقدر به شغل پدرش ارتباط داشته؟!

شاید یه بیماری خاصی داشته و شاید هر چی...

امّا باید مسخره می شد؟؟!!

راستی، اون پدر و پسر موقع پیاده شدن از ماشین، مؤدبانه از راننده تشکّر کردن و من احساس کردم پدر، خیلی پسرش رو دوست داره و بالعکس.

 

#خاطره_کده

 

۰ نظر موافقین ۸ مخالفین ۰ ۰۱ خرداد ۰۰ ، ۱۶:۵۰
محمد هادی بیات
پنجشنبه, ۲۳ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۰۷:۰۲ ق.ظ

به خدا قسم ما در مقابل زبان عربی مسئولیم!!

 

 

📌 متفکّر شهید، استاد مرتضی مطهری:

 

🔸 زبان اسلام را زنده نگهدارید،

زبان عربی زبان یک قوم نیست، زبان اسلام است.

اگر قرآن نبود اصلا این زبان در دنیا وجود نداشت.

 

🔹 شما که می بینید اینقدر با این زبان مبارزه می شود! با حروف الفباء کسی مبارزه ندارد که!

هر فرهنگی، هر تمدّنی، اگر بخواهد زنده بماند، باید زبانش زنده بماند، اگر زبانش مُرد، خودش مرده است.

این مبارزۀ علنی که شما با زبان عربی می بینید باید بیدار باشید، باید بفهمید، والله این مبارزۀ با اسلام است!

و به خدا قسم ما در مقابل زبان عربی وظیفه داریم که این زبان اسلام را حفظ بکنیم، نگهداری بکنیم.

 

🔸 کی جلوی شما را گرفته است؟

یک کلاسهایی خودتان تشکیل بدید از این کسانی که زبان عربی را می دانند، در خانواده های خودتان... همه تان این زبان را یاد بگیرید، اگر یاد بگیرید نه تنها ضرر نکرده اید، خیلی هم سود بردید.

یکی از زبان های زندۀ دنیاست.

 

🔹 این همه انگلیسی زبان ها هِی تبیلغ کردند این زبان خودشان را آنچنان به ما تحمیل کردند که تا اندرون خانه های همۀ ماها نفوذ کرده است.

برای چی بوده این؟ دلشان به حال ما سوخته بود؟

یا برای اینکه عاداتشان را به ما تحمیل بکنند؟!

افکارشان را به ما تحمیل بکنند،

تمدّن خودشان را به ما تحمیل بکنند،

روح خودشان را بر روح ما تحمیل بکنند،

برای اینکه روح ما را خُرد بکنند.

 

🔸 چقدر ما مسلمان ها غافل بودیم! و چقدر غافل هستیم!

نه تنها ما ایرانی ها، به هر جای دنیای اسلام که انسان قدم می گذارد، می بیند که همینجور قرن ها در خواب بوده اند.

خوشبختانه حالا آدم می بیند مسلمان ها کم کم در حال بیداری هستند.

 

🔹 چقدر انسان باید متأسف و متأثر باشد که دو نفر مسلمان در مکّه و مدینه وقتی یکدیگر را ملاقات می کنند از دو کشور مختلف، زبان همدیگر را نمی فهمند، باید با زبان انگلیسی تفاهم بکنند.

اینها نقشه های سیصد ساله است، نقشه های چهار صد ساله است!

 

⁉️ هنوز وقتش نرسیده است که ما اندکی بیدار بشویم در مقابل این نقشه ها؟!

 

#آموزش_کده

۵ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۳ ارديبهشت ۰۰ ، ۰۷:۰۲
محمد هادی بیات
محمدهادی بیات