محمد هادی بیات

بی دستِ کربلا، دستِ مرا بگیر...

۱۸ مطلب در شهریور ۱۳۹۹ ثبت شده است

يكشنبه, ۳۰ شهریور ۱۳۹۹، ۱۰:۰۰ ق.ظ

برآورده شده ها!

یه لحظه خودتو بذار بجای یه «نابینا»!

هیچ تصوّری از جهان نداری و همۀ دنیا برات سیاهه!

اون موقع چه آرزویی داری؟

غیر از اینه که دوست داری حتی برای یکبار هم که شده، چهرۀ پدر و مادرت و اون کسایی که عاشقشونی؛ اون جاهایی که دوستشون داری رو ببینی؟!

 

یه لحظه خودتو بذار بجای یه «ناشنوا»!

هیچ صدایی نمیشنوی!

اصلا نمیدونی صدا چی هست!

همیشه همه جا برات ساکته!

نه صدای اطرافیانت رو تا حالا شنیدی، نه صدای بارون، نه صدای آبشار، نه صدای خندۀ بچه ها، نه صوت قرآن، نه تا حالا روضه به گوشت خورده...

اون موقع آرزویی غیر از شنیدن این صداها داری؟!

 

یکی «دست» نداره، یکی «پا»، یکی «عقل»، یکی «سلامتی»، یکی «پدر» یکی «مادر»، یکی «پدر و مادر»، یکی «همسر»، یکی «فرزند»، یکی «خونه»، یکی «ماشین»، یکی «سلیقه» یکی «زیبایی»، یکی «آرامش»، یکی «خواب»، یکی «روزی حلال»، یکی «آبرو»، یکی «امنیّت» ...

اصلا جماعتِ خیلی زیادی الان آرزو دارن یه لحظه؛ فقط یه لحظه برگردن به این دنیا!!!

«یا لَیْتَنا نُرَدُّ» [1].

 

می بینی!

داشته های ما، برای خیلی ها آرزوست!

داشته هایی که هیچ زحمتی براشون نکشیدیم.

خدا خیلی از آرزوهامون رو قبل از اینکه لب تر کنیم برامون برآورده کرده.

هر یه نعمتی که ما داریم، می تونه برای کسی تو این دنیا آرزو باشه.

و اینقدر نعمتهایی که ما داریم زیاده که خود خدا میگه اصلا نمی تونید بشماریدشون:

«وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لا تُحْصُوها» [1].

 

خدایا! به خاطر برآورده کردن این همه از آرزوهامون ازت ممنونیم.

#آیه_کده

_______________________

[1] الانعام: 25.

[2] النحل: 18.

۰ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۳۰ شهریور ۹۹ ، ۱۰:۰۰
محمد هادی بیات
شنبه, ۲۹ شهریور ۱۳۹۹، ۰۶:۳۴ ق.ظ

محبّت قطره چکونی!

بعضیا خیلی اهل حرف زدن و شوخی و خنده و اینا هستن و کلّا تو جمع همش صحبت می کنن و ممکنه از صد در صد حرفای (مثلا خنده دارشون) فقط 30 درصدش واقعا خنده دار باشه.

بعضیا هم هستن که کم حرفن و خیلی هم اهل شوخی و خنده نیستن.

این دستۀ دوم چون آدم ازشون توقع شوخی نداره، وقتی یه شوخی به مزّه هم که می کنن به دل آدم میشینه و ما رو خوشحال می کنه و...

میشه اسم این روش رو گذاشت «شوخی قطره چکونی»! یعنی آدم بنا رو بذاره بر کم حرفی و کم شوخی کردن، تا همون مواقعی کمی که شوخی می کنه دلنشین باشه.

 

بصورت کلی «رفتار قطره چکونی»، بعضی جاها، هم خیلی خوب جواب می ده و هم اساسا پسندیده است؛ مثل همین حرّاف نبودن!

اما بعضی جا ها هم اصلا خوب نیست؛

مثلا، «محبّت قطره چکونی» تو زندگی (مخصوصا زندگی مشترک) اصلا درست نیست.

اینکه کسی فکر کنه که نباید خیلی به همسرم محبّت کنم که هم قدر محبّتهای منو بدونه و هم پُر رو نشه و توقعش بالا نره اصلا صحیح نیست.

 

از پیامبر مهربانیها روایت شده: « کُلَّمَا ازْدَادَ الْعَبْدُ إِیمَاناً ازْدَادَ حُبّاً لِلنِّسَاء»[1]:

هر چه ایمان بنده زیاد شود، محبتش به زنان (همسران) نیز زیاد می شود.

 

حضرت آقا می فرمایند:

«زن و شوهر هرچه بیشتر به هم محبّت کنند، زیادی نیست. آن جایی که محبت هرچه زیاد شود، ایرادی ندارد، محبّت زن و شوهر است. هر چه به هم محبت کنید خوب است و خود محبّت هم اعتماد می­ آورد.

این محبّت زن و شوهر هم جزء محبّتهای خدایی است. این از آن محبتهای خوب است. هرچه بیشتر شود بهتر است» [2]

#خانواده_کده

#حدیث_کده

______________________

[1]: الجعفریات، محمد بن اشعث (قرن4)، ص 90.

[2]: مطلع عشق، ص97.

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۹ شهریور ۹۹ ، ۰۶:۳۴
محمد هادی بیات

تو یه مستندی که راجع به یه «کمپ ترک اعتیاد» بود، معتادی رو نشون می­داد که قراره ترک کنه.

در لحظۀ اول ورودش به کمپ ازش امضا و اثر انگشت می خواستن بگیرن،

بهش گفتن: ببین! قراره اینجا کلّی سختی بکشی، اگر مَردِشی انگشت بزن. چند هفته نه گوشی داری نه مواد نه هیچی...

قبول کرد و انگشت زد...

 

تو حال ترک کردن که بود خیلی درد می کشید، عرق می کرد، تب می کرد حتی چند بار تشنج کرد! مدام آب یخ روش می ریختن و خلاصه دو هفته به همین منوال رفت تا کم کم به حالت طبیعی برگشت.

البته کسی هم بود که کم آورد و انصراف داد و از کمپ رفت...

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۶ شهریور ۹۹ ، ۱۶:۴۰
محمد هادی بیات
دوشنبه, ۲۴ شهریور ۱۳۹۹، ۰۲:۵۲ ب.ظ

گریۀ آسمون و زمین!

وقتی آدم عزیزش رو از دست می ده گریه می کنه.

اصلا نمی تونه گریه نکنه، هرچقدر هم که مرد باشه و به قول معروف «مرد که گریه نمی کنه» هم فایده ای نداره! کار خودش رو میکنه.

مردای سن بالایی رو دیدم که تو فوت عزیزشون چطور گریه و بی تابی می کردن.

 

خدا تو قرآن میگه: وقتی فرعون و لشکرش تو دریا غرق شدن و مُردن، آسمون و زمین به حالشون گریه نکردن!

«فَما بَکَتْ‏ عَلَیْهِمُ السَّماءُ وَ الْأَرْض‏» [1].

این یعنی اگه مؤمن از دنیا بره، آسمون و زمین براش گریه می کنن! آسمون و زمین عاشق مؤمنن! وقتی از دستش می دن، نمی تونن گریه نکنن! دلشون براش تنگ می شه! تحمل دوریش براشون سخته! و و و

انسان هم دوست داره «دوست داشته باشه» و هم دوست داره «دوست داشته بشه»؛

کی بیشتر از «مؤمن» به این خواستۀ دلش می رسه؟!

#آیه_کده

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ شهریور ۹۹ ، ۱۴:۵۲
محمد هادی بیات
جمعه, ۲۱ شهریور ۱۳۹۹، ۰۶:۳۱ ق.ظ

حداقل حضور قلب در نماز!

هرکاری یه حداقلی داره و یه حداکثری.

حضور قلب در نماز هم یه حداقلی داره و یه حداکثری.

حداکثرش اینه که از لحظۀ وضو گرفتن برای نماز دلمون مشغول خدا باشه تا بعد از نماز که داریم تعقیبات رو می خونیم؛

و حداقلش اینه که لحظۀ شروع نماز، یعنی اون موقعی که می خوایم «تکبیرة الاحرام» رو بگیم، واقعا دلمون مشغول غیر خدا نباشه!

اگه هرجای نماز حضور قلب نداریم، لا اقل لحظۀ شروعش رو با حضور قلب شروع کنیم.

 

از امام صادق (علیه السلام) روایت شده: «فَإِذَا کَبَّرْتَ فَاسْتَصْغِرْ مَا بَیْنَ السَّمَاوَاتِ الْعُلَى وَ الثَّرَى دُونَ کِبْرِیَائِهِ فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَى إِذَا اطَّلَعَ عَلَى قَلْبِ الْعَبْدِ وَ هُوَ یُکَبِّرُ وَ فِی قَلْبِهِ عَارِضٌ عَنْ حَقِیقَةِ تَکْبِیرِهِ قَالَ یَا کَاذِبُ‏ أَ تَخْدَعُنِی‏ وَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی لَأَحْرِمَنَّکَ حَلَاوَةَ ذِکْرِی وَ لَأَحْجُبَنَّکَ عَنْ قُرْبِی وَ الْمُسَارَّةِ بِمُنَاجَاتِی‏» [1]:

زمانیکه تکبیر گفتی، هرآنچه در آسمانها و زمین هاست را در مقابل عظمت خداوند متعال کوچک بشمار؛ پس همانا اگر بنده تکبیر بگوید، در حالیکه در قلبش به حقیقت تکبیر توجهی ندارد، خداوند متعال در مقابل تکبیرش گوید: ای دروغگو! آیا مرا فریب می دهی؟! به عزّت و جلالم سوگند که قطعا تو را از چشیدن لذت ذکر خود و از رسیدن به قرب خودم  و از سرور مناجات با خود محروم می کنم!

#حدیث_کده

_____________________________

[1] مصباح الشریعه (منسوب به امام صادق علیه السلام)، ص106، بحار الانوار، ج81، ص 230.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ شهریور ۹۹ ، ۰۶:۳۱
محمد هادی بیات
پنجشنبه, ۲۰ شهریور ۱۳۹۹، ۰۳:۰۱ ب.ظ

تموم شدنی!

برای بچه ها یه بسته چیپس یا پفک یا بستنی یا هر خوراکی دیگه ای که بگیرین، آروم آروم می خورن که زود تموم نشه. تازه گاهی وقتا همدیگه رو دعوا هم می کنن که آروم تر بخور! چرا دوتا برداشتی؟! یکی یکی بردار و...

شاید خودمونم همینطوری بودیم.

انگار از بچگی به «تموم شدن» حساس بودیم و دلمون نمی خواست چیزایی که دوستشون داریم زود از دستمون برن!

 

لحظات عمر «تموم شدنی» ان،

پدر و مادر «تموم شدنی» ان،

همسر و فرزند «تموم شدنی» ان،

و...

قدر این «تموم شدنی» ها رو بیشتر بدونیم.

#دل_کده

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۰ شهریور ۹۹ ، ۱۵:۰۱
محمد هادی بیات
سه شنبه, ۱۸ شهریور ۱۳۹۹، ۰۴:۵۹ ب.ظ

گوشیمو قاپید!!

بعضی دیالوگها هست که تو بیشتر فیلمای ایرانی تکرار میشه، مثل:

«یعنی کی می تونه باشه این وقت شب؟»

«کدوم بیمارستان؟»

«من تاحالا پام به کلانتری باز نشده» و...

 

منم تا چند روز پیش پام به کلانتری باز نشده بود، ولی تو یک روز، 5 بار پام به کلانتری باز شد.

ماجراش می تونه برای شما هم مفید و هم جالب باشه:

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ شهریور ۹۹ ، ۱۶:۵۹
محمد هادی بیات
جمعه, ۱۴ شهریور ۱۳۹۹، ۰۵:۵۴ ق.ظ

در دلِ معجزه!

ماجرای «اصحاب کهف» رو همه شنیدیم و خیلی ها مون سریالش رو هم دیدیم.

یه عده جوون که دغدغۀ دین داشتن، اما شرایط بر وفق مرادشون نبود و چون جونشون در خطر بود به غاری پناه آوردن و خداوند متعال سالها اونها رو  به خواب فرو برد و بعد از خواب بیدار کرد تا به چشم خودشون ببینن که در نهایت پیروزی از آن کدوم گروه بوده؟ مؤمنان یا کافران!! جالب اینکه در تمام این مدت، اگه کسی به اونها نزدیک می شد چنان ترس وجودش رو فرا می گرفت که ناخواسته پا به فرار می گذاشت؛ چهره هاشون طوری بود که انگار بیدارن اما خوابِ خواب بودن... [1]

 

یکی از نکات بسیار مهمی که تو این ماجرا جلب توجه می کنه، فرمایش خداوند متعال در آیۀ 18 سورۀ مبارکۀ کهفه:

«وَ نُقَلِّبُهُمْ‏ ذاتَ الْیَمینِ وَ ذاتَ الشِّمال‏»: [در تمام این سالها] آنها را به پهلوی راست و چپ می غلتاندیم.

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۴ شهریور ۹۹ ، ۰۵:۵۴
محمد هادی بیات
چهارشنبه, ۱۲ شهریور ۱۳۹۹، ۰۹:۵۹ ب.ظ

چطوری هم مباحث؟؟

من تو این حوزه درس می خوندم، آقا رضا تو حوزه ای که با ما یک کوچه فاصله داشت.

به مناسبتی با هم آشنا شدیم؛ اما از این آشنایی خاطرۀ بدی تو ذهن من موند و خلاصه رضایتی از این آشنایی نداشتم،

گاهی هم که همدیگه رو می دیدیم، سلام و علیکی می کردیم.

 

چند سال گذشت، رفته بودم «دانشگاه رضوی» برای مصاحبۀ ورودی،

بیرون سالن نشسته بودم که یه دفعه آقا رضا هم اومد و همدیگه رو دیدیم وگفت: «چطوری هم مباحث؟»،

با خنده جواب سلام دادم و احوالپرسی کردم، ولی از واژۀ «هم مباحث» اصلا خوشم نیومد و استقبالی از این حرف نکردم، (بعدها آقا رضا بهم گفت که فهمیدم از حرفم خوشت نیومد).

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۲ شهریور ۹۹ ، ۲۱:۵۹
محمد هادی بیات
چهارشنبه, ۱۲ شهریور ۱۳۹۹، ۰۵:۳۷ ق.ظ

تمرین فراموشی!

میگن «انسان» از «نسیان» (به معنای فراموشی) گرفته شده، چون فراموشی تو ذات انسانه و اتفاقا خیلی به نفعشم هست،

مثلا اگه فوت عزیزانش رو فراموش نمی کرد و همیشه مثل روز اولی که از دنیا رفتن مسئله تو ذهنش می بود، از غصه دق می کرد و می مُرد.


اما نمی دونم چرا همین انسان فراموش کار، بعضی چیزها رو اصلا فراموش نمی کنه.

مثلا اگه کسی بهش بدی کنه، یه جایی زخم زبونی بزنه، دلش رو بشکنه و...، همیشه تو ذهنش می مونه و به این سادگیا یادش نمی ره. از اون طرف، خوبیهای خودش رو هم همیشه یادشه...


اگه بعضی چیزها رو چه بخوایم و چه نخوایم، نا خود آگاه فراموش می کنیم؛ باید برای فراموش کردن بعضی چیزها تمرین کنیم.

#دل_کده

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ شهریور ۹۹ ، ۰۵:۳۷
محمد هادی بیات
دوشنبه, ۱۰ شهریور ۱۳۹۹، ۰۸:۵۹ ب.ظ

بعدش چی؟

روایتهای اخلاقی بسیار زیادی از اهلبیت (علیهم السلام) به ما رسیده،

اما یه روایت هست که وقتی فکر می کنم، می بینم اگه فقط و فقط و فقط همین یدونه روایت به ما رسیده بود و ما جدّا بهش عمل می کردیم، دنیا و آخرتمون آبادِ آبادِ آباد بود.

 

ماجرا از این قراره که یه آقایی میاد خدمت حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) و میگه:

«یَا رَسُولَ اللَّهِ! أَوْصِنِی‏»: ای رسول خدا! توصیه ای بفرمایید.

حضرت سؤال می پرسن که:« فَهَلْ أَنْتَ مُسْتَوْص‏ٍ إِنْ أَنَا أَوْصَیْتُک‏؟»: شما عمل می کنی اگه من توصیه کنم؟

(حضرت این سوال رو سه مرتبه می پرسن و هربار اون آقا جواب می ده: «نَعَمْ یَا رَسُولَ اللَّه‏»: بله، ای رسول خدا).

حضرت می فرمایند: « فَإِنِّی أُوصِیکَ إِذَا أَنْتَ‏ هَمَمْتَ‏ بِأَمْرٍ فَتَدَبَّرْ عَاقِبَتَه‏»: پس همانا من به تو توصیه می کنم که هرگاه تصمیم به انجام کاری گرفتی، به عاقبتش فکر کن؛

«فَإِنْ یَکُ رُشْداً فَامْضِه‏»: اگر انجام اون کار موجب رشد تو بود، انجامش بده؛

« وَ إِنْ یَکُ غَیّاً فَانْتَهِ عَنْه‏»: و اگه  اینطور نبود، صرف نظر کن [1].

 

خلاصه اینکه قبل هر کاری از خودت بپرس: «بعدِش چی؟»، اگه دیدی بعدش خوبه، بسم الله، و اگه دیدی خوب نیست صدق الله.

اگه ما فقط قبل حرف زدنامون فکر می کردیم، خیلی از مشکلاتی که داریم اصلا پیش نمیومد.

 

همین الان تصمیم بگیریم که با «تفکر» زندگی کنیم.

خواهیم دید که خیلی حرفهارو نمی زنیم و خیلی کارها رو نمی کنیم، و چقدر زندگی برامون لذت بخش میشه.

#حدیث_کده

___________________

[1] اصول کافی، کلینی (قرن 3)، ج 8، ص 150.

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۰ شهریور ۹۹ ، ۲۰:۵۹
محمد هادی بیات
شنبه, ۸ شهریور ۱۳۹۹، ۰۵:۳۰ ق.ظ

گرفتی؟ گرفتم!

یکی از اساتیدمون تعریف می کردن که:

«اوایل دوران طلبگی بود. یه شب بدون اینکه برنامه ریزی قبلی داشته باشم، بدون اینکه ساعت کوک کرده باشم، سحر از خواب بیدار شدم و حال عجیبی داشتم. انگار دلم می خواست نماز شب بخونم. یه نماز شبی خوندم که تا اون موقع سابقه نداشت. خودمم تعجب کرده بودم که امشب من چِم شده!؟!

فردا دوباره همین اتفاق افتاد. پس فردا هم همینطور و من یقین داشتم یه اتفاقی افتاده و الاّ من آدمی نبودم که بتونم اینطوری برای نماز شب پاشَم و اینقدر با سوز و اشک و حال نماز بخونم.

گذشت؛ چند وقت بعد یکی از اساتیدم رو دیدم و ایشون گفتن فلانی سه روز رفته بودم کربلا، زیر قبّۀ امام حسین (علیه السلام) برات دعا کردم، گرفتی؟ گفتم آره، گرفتم!»

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۸ شهریور ۹۹ ، ۰۵:۳۰
محمد هادی بیات
محمد هادی بیات