محمد هادی بیات

بی دستِ کربلا، دستِ مرا بگیر...

۴ مطلب در خرداد ۱۴۰۰ ثبت شده است

دوشنبه, ۲۴ خرداد ۱۴۰۰، ۱۰:۲۳ ب.ظ

ویژۀ حامیانِ مذهبی اصلاحات!!

وقتی «سید محمد خاتمی»، «میر حسین موسوی»، «حسن روحانی»، «عبدالناصر همّتی» و «محسن مهر علیزاده» از آزادی های اجتماعی و حقوق زنان و حجاب و تعامل با دنیا (بخوانید غرب وحشی) و این چیزها صحبت می کنند، طبیعیه که قشر مرفّه بی درد (که عمدتا رابطۀ خوبی هم با مذهب ندارن) ازشون حمایت کنن؛

و همینطور تا حدّی طبیعیه که قشر خاکستریِ ظاهر بینِ دوستدار آزادی و بی بند و باری هم از این جریان حمایت کنن!

اما چیزی که خیلی خیلی عجیبه، حمایت مقدّس نماها از این جریانِ به اصطلاح اصلاحاته!

کسی که سالی چندبار کربلا می ره، به شدت مقیّد به حجابه، روضه هفتِگیش ترک نمیشه، محرم و صفر لباس مشکیش رو در نمیاره، روز عاشورا قمه هم می زنه، خودش رو از عالَم و آدم اهل بیتی تر می دونه و و و...

 

بابا تو که دیگه دنبال آزادی و بی بند و باری و شعارهایی که اینا میدن نیستی! تو چرا بهشون رأی می دی؟؟

واقعا چرا؟؟؟

 

یکی از عمده دلایلی که این جماعت به طیف اصلاح طلب رأی میدن، به خاطر ضدیّت با نظام اسلامیه!!

یعنی این آدم به یه دلیلی با نظام مشکل داره،

مثلا با شخص حضرت آقا مشکل داره، چون آقا مخالف قمه زنی هستن، چون آقا حامی جدّی وحدت فرقه های اسلامی هستن و...

یا مثلا بنا به اعتقاداتشون از اساس قیام های قبل از ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) رو باطل می دونن و معتقدن حضرت باید بیان و خودشون امورات رو درست کنن!! (که در جای خودش مفصل بطلان این عقاید اثبات شده).

 

این عزیزان هنوز نفهمیدن در تنها کشور شیعۀ جهان زندگی می کنن و اگر در امنیت و آرامش هستند و اگر چادر از سر ناموسشون بر نمیدارن، به برکت همین انقلاب و خون شهداست، که هیچ وقت حاضر نشدن بهش خدمتی بکنن و باری رو از روی دوشش بردارن و همیشه بی انصافانه منتقد بودن و هستن و معلوم نیست این بار به کی رأی میدن و یا اصلا رأی میدن!!!

 

به شمایی که اینطوری فکر می کنی دارم میگم:

وقتی می بینی داعشِ ساخت وهابیت از اصلاحات حمایت می کنه،

وقتی می بینی اصلاحات دم از سازش با وهابیت (آل سعود) می زنه،

وقتی می بینی اصلاحات با اسرائیل کودک کش سر دشمنی نداره،

وقتی می بینی رسانه های کفّار از اصلاحات حمایت می کنن،

چرا باز هم از این جماعت حمایت می کنی؟؟؟؟؟

 

تو چه جور مقدّسی هستی؟!

این بینش عمیق و بصیرت رو از کجا آوردی؟!

پیغمبر و امام دین و مذهب تو کیه؟!

این چه وضع دین داری کردنه؟!

 

خواهش می کنم این کلیپ رو ببینید، بعد هرچه خواستید بکنید و بدانید که در قیامت در قبال رأی دادن و ندادن مسئولین:

#التماس_تفکر

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۴ خرداد ۰۰ ، ۲۲:۲۳
محمد هادی بیات
شنبه, ۲۲ خرداد ۱۴۰۰، ۰۵:۲۰ ب.ظ

تنها راه اصلاح

از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) روایت شده:

«طائفتان إذا صلحتا صلحت أمّتی و إذا فسدت فسدت أمّتی، العلماء و الأمراء» [1]:

دو گروه اند که اگر اصلاح شوند، امت من اصلاح می شود
و اگر فاسد شوند، امت من فاسد می شود:
علما و مسئولین!

#گشت_ارشاد_مدیران
#رئیسی
#توییت_کده

____________________

[1] سفینة البحار، ج2، ص24.

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۲ خرداد ۰۰ ، ۱۷:۲۰
محمد هادی بیات
دوشنبه, ۳ خرداد ۱۴۰۰، ۰۴:۲۳ ب.ظ

خیلی از حرفها...

خیلی از حرفها رو اگر نزنیم، آسمون به زمین نمیاد؛ اما اگر بگیم، از آسمون به زمین سقوط می کنیم!

 

#دل_کده

۱ نظر موافقین ۱۰ مخالفین ۰ ۰۳ خرداد ۰۰ ، ۱۶:۲۳
محمد هادی بیات
شنبه, ۱ خرداد ۱۴۰۰، ۰۴:۵۰ ب.ظ

بو !!!

تو ردیف یکی مونده به آخر وَن نشسته بودم و در مسیر دانشگاه، کتاب می خوندم.

ماشین تو ایستگاه ایستاد و یه پسر (احتمالا دوم یا سوّم ابتدایی) اومد تو و از کنارم رد شد و نشست تو ردیف آخر.

پدرش بعد از زدن «مَن کارت»، با یک کیسه برنج (که احتمالا ابزار کارشو توش گذاشته بود) اومد دقیقا کنار من وایستاد و بهش گفت: «محمد بیا اینجا!» و نشستن تو ردیف کنار خودم.

 

وقتی که پدرش کنارم ایستاد، یه «بو»ی زباله حس کردم و ناخواسته رومو لحظه ای از کتاب گرفتم و زیر چشمی یه نگاهی بهش انداختم.

لباسای خودش و پسرش تمیز و مرتب بود، اما این «بو»؟؟!

شاید از کیسۀ دستش بود! نمیدونم.

اما هرچی که بود، وقتی از ماشین پیاده شدن، دیگه اون «بو» هم نبود!

 

یاد سالها قبل افتادم؛

اوّل راهنمایی؛

یه همکلاسی داشتیم که تو صندلی های آخر و اون سمت کلاس می نشست. بچه ها همش مسخره اش می کردن و بهش گیر می دادن که «بو» میده!!!

اصلا روش اسم گذاشته بودن؛ بهش می گفتن «بوگیر» >_< ؛ و خب اونم خیلی ناراحت می شد، اما چاره چی بود؟! می سوخت و می ساخت...

بعدها فهمیدم که پدرش رانندۀ ماشین شهرداری (جمع زباله) است.

نمیدونم ماجرای «بو»، چقدر به شغل پدرش ارتباط داشته؟!

شاید یه بیماری خاصی داشته و شاید هر چی...

امّا باید مسخره می شد؟؟!!

راستی، اون پدر و پسر موقع پیاده شدن از ماشین، مؤدبانه از راننده تشکّر کردن و من احساس کردم پدر، خیلی پسرش رو دوست داره و بالعکس.

 

#خاطره_کده

 

۰ نظر موافقین ۸ مخالفین ۰ ۰۱ خرداد ۰۰ ، ۱۶:۵۰
محمد هادی بیات
محمد هادی بیات