محمد هادی بیات

بی دستِ کربلا، دستِ مرا بگیر...

دوشنبه, ۲۴ مرداد ۱۴۰۱، ۱۱:۳۳ ق.ظ

تاریخ تکرار می شود

در جریان جنگ صفّین و ماجرای حکمیّت، هنگامی که متن معاهده نوشته می شد، نویسنده در ابتدای آن نام امام (علیه السلام) را با عنوان امیرالمؤمنین نوشت و معاویه اعتراض کرد که اگر من او را امیرالمؤمنین می دانستم، با او نمی جنگیدم. به حضرت مراجعه کردند و ایشان فرمودند عبارت امیرالمؤمنین را حذف کنید! «احنف» اصرار کرد که این کلمه باقی بماند، حتّی اگر به جنگ جدیدی منجر شود؛ ولی «اشعث» به مخالفت با وی پرداخت و حضرت فرمود:

«لا إله إلاّ الله و اللهُ أکبر. آنچه برای رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) اتفاق افتاده است، برای من نیز تکرار می شود!

به خدا سوگند، همین ماجرا به دست من در صلح «حُدَیبیّه» اتفاق افتاد، آنگاه که با خط خود نوشتم: این پیمانی است که محمّد، رسول خدا، و سهیل بن عمرو بر اساس آن مصالحه می کنند. سهیل گفت: من با عهدنامه ای که در آن خود را رسول خدا نامیده ای موافقت نمی کنم؛ زیرا اگر تو را فرستادۀ خدا می دانستم، با تو نمی جنگیدم و اگر بپذیرم که تو پیامبر خدایی و در عین حال مانع از طواف تو به خانۀ خدا شوم، از ستمکاران خواهم بود. بنویس «محمد بن عبد الله» تا من نیز موافقت کنم.

رسول خدا به من فرمود: «ای علی، من هم رسول خدایم و هم محمد فرزند عبد الله. اگر در این عهدنامه نوشته شود «محمد فرزند عبد الله»، رسالت مرا مخدوش نمی سازد؛ پس بنویس محمد فرزند عبد الله».

آن روز من در این باره با مشرکان بحث و گفتگو کردم و امروز نیز همانند آن روز برای فرزندان آنان می نویسم، مانند آنکه رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) برای پدران آنان نوشت، و اینگونه تاریخ تکرار می شود...

...

همان حضرت، در نامۀ خود به «حارث همدانی» (نامه 69 نهج البلاغه) می فرماید:

«وَ اعْتَبِرْ بِمَا مَضَى‏ مِنَ‏ الدُّنْیَا مَا بَقِیَ‏ مِنْهَا فَإِنَّ بَعْضَهَا یُشْبِهُ بَعْضاً»؛ از گذشتۀ دنیا برای باقی ماندۀ آن پند و عبرت گیر، چراکه بعض آن مانند بعض دیگر است...

...

نمی شود چشممان را به سرگذشت پیشینیان ببندیم و به گزاره های تاریخی صرفا به عنوان وقایعی که رخ داده و تمام شده و رفته نگاه کنیم یا نهایتا اگر مظلومیّتی بوده بگرییم و رخت عزا به تن کنیم و بعد ما نیز تکرار کنیم، خطاهای گذشتگان خود را!!!

تاریخ، قصّه نیست!

تاریخ عبرت است!

تاریخ تکرار شدنی است!

 

#حدیث_کده

____________________

ر.ک: امالی (شیخ طوسی)، ص187، ح17؛ علی از زبان علی، ص434.

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۴ مرداد ۰۱ ، ۱۱:۳۳
محمد هادی بیات
شنبه, ۲۲ مرداد ۱۴۰۱، ۰۶:۱۱ ق.ظ

خدایا ببخش (4)

... فَأَنَا الظَّالِمُ‏ لِنَفْسِی‏

اینک من آن ستمگر به خویشم!

 

الْمُقِرُّ بِذَنْبِی‏

که به گناهم اقرار دارم

 

الْمُعْتَرِفُ بِخَطِیئَتِی

و به خطایم معترفم

 

فَیَا غَافِرَ الذُّنُوبِ

پس ای آمرزنده ی گناهان

 

أَسْتَغْفِرُکَ لِذَنْبِی

از تو می خواهم که گناهم را ببخشی

 

وَ أَسْتَقِیلُکَ لِعَثْرَتِی

و از لغزشم درگذری

 

فَأَحْسِنْ إِجَابَتِی

پس [خواهش مرا] به نیکی اجابت نما

 

فَإِنَّکَ أَهْلُ الْإِجَابَةِ وَ أَهْلُ التَّقْوى‏ وَ أَهْلُ الْمَغْفِرَة

چراکه تو سزاوار اجابت و اهل تقوی و اهل آمرزشی

 

#پرونده_ویژه

#خدایا_ببخش

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۲ مرداد ۰۱ ، ۰۶:۱۱
محمد هادی بیات
چهارشنبه, ۱۹ مرداد ۱۴۰۱، ۱۱:۰۸ ب.ظ

نبش قبر کرونا

از آنجایی که مدّتی است از دوران التهاب کرونایی گذشته و زندگی در کنارش خیلی خیلی عادّی شده و مدّتهاست که از صدر اخبار پایین آمده و آن دعواها و تعصّب­ها و افراط­ها و تفریط­ها فروکش کرده و البته به بهانۀ گفتگویی که با عزیزی صورت گرفت؛ به نظرم رسید که کرونا را نبش قبر کنم و چند خطّی (یا بهتر است بگویم چند صفحه ای) در موردش بنویسم:

 

از افاضات این عزیز این بود که:

«... بنده در دوران کرونا ماسک می زدم، امّا هر وقت روضه ای شرکت می کردم، ماسکم رو بر می داشتم. مجلس اهل بیت اگه بخواد این چیزا توش باشه که پس اهل بیت چی کاره اند؟ حرم ها هم همینطور. اینجاها حرم امن الهیه، اینجا اگه ایمنی نباشه پس کجا هست؟!...

اینقدر لَجَم می­گرفت که تلوزیون نشون می­داد دارن حرم امام رضا (علیه ­السّلام) رو ضدّ عفونی می­کنن! آخه یعنی چی؟! اینها طاهر و مطهّرن!

مردم مریضی های صعب العلاج دارن، دکترا جوابشون کردن می رن این حرمها شفا می گیرن، اون وقت میان محدودیت میذارن و میگن تو حرمم ماسک بزنید!

و...».

 

برای نقد این فرمایشات (و بیشتر از آن)، با ذکر 7 مقدّمه نتیجه گیری خواهیم کرد:

1) خداوند متعال به پیامبرش می ­گوید به مردم بگو: «قُل إنَّما أنَا بَشَرٌ مِثلُکُمْ یُوحَی إلَیَّ..»؛ پیامبر مثل همۀ ما انسان است و دارای شئون بشری است. پس اگر بگوییم پیامبر مثل من و شما می خورد، می خوابید، ازدواج می کرد، خرید می کرد، کار می کرد، خسته می شد، عرق می ریخت، بیمار می شد، در جنگها زخم بر می داشت، احتیاج به نظافت داشت و...؛ اصلا و ابدا شأن ایشان را پایین نیاورده ایم. صرفا از گزاره ای واقعی خبر داده ایم که قرآن هم به آن تصریح کرده است.

 

2) اساسا، یکی از چیزهایی که باعث می شد مردم جاهل آن زمان ایمان به پیامبران برایشان سخت باشد و به آنها تهمت های بی اساس بزنند، مشاهدۀ همین شئون بشری بوده که اتفاقا یکی از جنبه های آزمایش مردم نیز همین بوده است. قرآن کریم بارها و بارها با عبارات مختلف از این مسئله یاد کرده است:

«وَ قالُوا ما لِهذَا الرَّسُولِ یَأْکُلُ الطَّعامَ وَ یَمْشی‏ فِی الْأَسْواقِ‏ لَوْ لا أُنْزِلَ إِلَیْهِ مَلَکٌ فَیَکُونَ مَعَهُ نَذیراً[1]»؛ و گفتند: «چرا این پیامبر غذا مى ‏خورد و در بازارها راه مى ‏رود؟! چرا فرشته ‏اى بر او نازل نشده که همراه وى مردم را انذار کند ؟!

«وَ ما أَنْتَ إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُنا وَ إِنْ نَظُنُّکَ لَمِنَ الْکاذِبینَ[2]»؛ تو بشرى همچون مایى، تنها گمانى که درباره تو داریم این است که از دروغگویانى!

 

3) بله؛ در ادامۀ آیه فوق آمده است: «یُوحَی إلَیَّ»؛ من نیز بشری مثل شمایم، لکن بر من وحی می ­شود! درست است که پیامبر بشری مانند ماست، اما او با ملکوت در ارتباط است. چیزی که سایر انسان­ها از آن برخوردار نیستند. پس تفاوت ما و معصومین (علیهم ­السّلام) در جنبۀ های مادّی و بشری نیست چراکه به تصریح قرآن آنها از این جهت فرقی با ما ندارند؛ امّا از جنبۀ معنوی و باطنی تفاوت بین ما از زمین تا آسمان است. و اگر شنیده ­ایم که قدرت ظاهری ایشان نیز از دیگران برتر و بیشتر بوده، ناشی از همین قدرت معنوی بوده است. چنانچه امیرالمؤمنین (علیه السّلام) در خصوص کَندن در قلعۀ خیبر فرمودند: آن نیرو و توانی که با آن درِ قلعۀ خیبر را از جا کندم و به اندازۀ چهل ذراع به پشت سر خود انداختم، نیروی بدنی در اثر خوردن غذا نبود. آن نیرو از قدرت ملکوتی و تأییدات الهی بود و از جانی نشئت می ­گرفت که با نور خدا روشن شده بود: «... ما قَلَعتُها بِقُوَّةٍ بَشَرِیَةٍ وَ لکِن قَلَعتُها بِقُوَّةٍ إلهِیَةٍ و نَفسٍ بِلِقاءِ رَبِّها مُطمَئِنَةٍ رَضِیَةٍ[3]...». اساسا مگر ممکن است چنین نیرویی با نان جویی که ایشان تناول می ­کردند به دست بیاید؟!!

 

4) در خصوص همین جنبه های معنوی است که قرآن کریم می فرماید: «إِنَّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ‏ تَطْهیراً[4]»؛ خدا می ‏خواهد هرگونه پلیدى را از شما اهل بیت برطرف نماید، و شما را چنان که شایسته است [از همه گناهان و معاصى‏] پاک و پاکیزه گرداند.

پس این آیه و امثال آن، در مقام اثبات «عصمت» اهل بیت (علیهم السّلام) هستند؛ نه اینکه آنها بیمار نمی شدند یا نیازی به نظافت نداشتند و...

 

5) گزارش های مختلفی مبنی بر بیمار شدن اهل بیت (علیهم السلام) رسیده است. اساسا مگر بیشتر این بزرگواران به سمّ جفای دشمنان به شهادت نرسیدند؟ پس سم در جسم مبارکشان اثر می گذاشته و شدیدا بیمارشان می کرد.

 

6) روایات بسیار زیادی در زمینه مسائل بهداشتی از اهل بیت (علیهم السلام) صادر شده است؛ به عنوان مثال ایشان همواره استحمام کرده و از «نوره» استفاده کرده و اصحاب خود را نیز به آن سفارش می کردند[5].

 

7) سنّت و قانون الهی بر آن تعلّق گرفته که معصومین (علیهم السّلام) با وجود توانایی بر اعجاز و کارهای خارق العاده، جز در موارد خاصّی که ضرورت اقتضای آن را داشته، از این امور استفاده نکنند. لذا چنین نبوده که به یک اشاره در جنگ ها پیروز شوند و...  لذا هنگام بیماری نیز ممکن بوده مدّتی با آن دست و پنجه نرم کنند و علاوه بر توکّل به خدا، درمان خود را از طریق داروهای همان زمان دنبال کنند. به عنوان مثال، هنگامی که در مسجد کوفه شمشیر بر فرق مبارک امیرمؤمنان (علیه السّلام) اصابت کرد و ایشان در خانه بستری شدند، برای معالجه طبیب بر بالینشان آوردند[6]...

 

و امّا نتیجه گیری:

اهل بیت (علیهم السّلام) به حکم اینکه مانند ما بشر اند، شئون بشری نیز دارند. از جملۀ شئون بشری «نظافت» و «بیماری» است. اهل بیت (علیهم السّلام) نیز هنگامی که احتیاج به نظافت پیدا می کردند و یا بیمار می شدند، از طرق عادی آن روزگار برای نظافت و مداوا استفاده می کردند. و این مسئله به هیچ وجه به معنای پایین آوردن شأن ایشان نیست و با آیاتی مثل آیۀ «تطهیر» تعارضی ندارد. چرا که این آیات در مقام بیان عصمت این بزرگواران از گناه و آلودگی های معنوی است، نه آلودگی و بیماری جسمی که طبیعت بشر بودن است. روایات و تاریخ نیز بهترین گواه بر این مسائل اند. وقتی آلودگی و بیماری به سراغ خود معصومین (علیهم السلام) می رفته و اساسا بیشتر این بزرگواران با زهر بیمار شده و به شهادت رسیده اند، چگونه می توان ادعا کرد که اثری از این موارد در حرم ها و مجالس منسوب به ایشان نیست؟!

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

اصل مطلب تمام؛ امّا:

برای تفکّر بیشتر می پرسم:

۲ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۱۹ مرداد ۰۱ ، ۲۳:۰۸
محمد هادی بیات
چهارشنبه, ۱۹ مرداد ۱۴۰۱، ۰۵:۵۶ ق.ظ

خدایا ببخش (3)

...

فَکَمْ قَدْ أَذْنَبْتُ فَعَفَوْتَ عَنْ ذَنْبِی

چه بسیار گناهی که مرتکب شدم که عفو نمودی!

 

وَ کَمْ قَدْ أَجْرَمْتُ فَصَفَحْتَ عَنْ جُرْمِی

و چه بسیار جرم ها از من سر زد که از آن گذشتی!

 

وَ کَمْ قَدْ أَخْطَأْتُ فَلَمْ تُؤَاخِذْنِی

چه بسیار خطاها کردم، ولی مرا مؤاخذه نکردی!

 

وَ کَمْ قَدْ تَعَمَّدْتُ فَتَجَاوَزْتَ عَنِّی

و چه بسیار بدی ها که عمدا مرتکب شدم و تو از آن گذشتی!

 

وَ کَمْ قَدْ عَثَرْتُ فَأَقَلْتَنِی عَثْرَتِی وَ لَمْ تَأْخُذْنِی عَلَى غِرَّتِی‏...

و چه بسیار لغزش ها از من سر زد و از آن چشم پوشی کرده و مرا بر غفلت مؤاخذه نکردی!

 

#پرونده_ویژه

#خدایا_ببخش

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۹ مرداد ۰۱ ، ۰۵:۵۶
محمد هادی بیات
چهارشنبه, ۱۲ مرداد ۱۴۰۱، ۰۵:۵۵ ق.ظ

نعمت معمولی بودن

در بخشی از مستند «نیم متر کمتر»، که به مشکلات انسان های «کوتاه قامت» می پردازه؛ یکی از این عزیزان میگه:

... وقتی که متوجه میشی تو برای زندگی معمولی داشتن اول به دیگران باید ثابت کنی که معمولی هستی.
یعنی یک مرحله عقب تر از آدمهای معمولی!

اما داستان اثبات معمولی بودن از خودت شروع می شه؛
درست وقتی که قبول می کنی یه آدم معمولی هستی و عین بقیه زندگی می کنی...

#دل_کده

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۲ مرداد ۰۱ ، ۰۵:۵۵
محمد هادی بیات
سه شنبه, ۱۱ مرداد ۱۴۰۱، ۰۶:۳۲ ق.ظ

خدایا ببخش (2)

«اللَّهُمَّ نِعْمَ الْإِلَهُ أَنْتَ وَ نِعْمَ الرَّبُّ أَنْتَ وَ بِئْسَ الْمَرْبُوبُ أَنَا»:

خداوندا، چه معبود و پروردگار خوبی هستی تو، و من چه بد پرورش یافته ای هستم!

 

«وَ نِعْمَ الْمَوْلَى أَنْتَ وَ بِئْسَ الْعَبْدُ أَنَا»:

و چه خوب مولا [و سرپرستی] هستی تو و چه بد بنده ای هستم من!

 

«وَ نِعْمَ الْمَالِکُ أنْتَ وَ بِئْسَ الْمَمْلُوکُ أنا»:

و چه خوب مالکی هستی تو و من چه مملوک بدی هستم!

#پرونده_ویژه

#خدایا_ببخش

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۱ مرداد ۰۱ ، ۰۶:۳۲
محمد هادی بیات
دوشنبه, ۱۰ مرداد ۱۴۰۱، ۰۹:۳۵ ق.ظ

همه، تو یه تیمیم!

مطلب زیر بسیار بسیار حیاتی است.

پیشنهاد می کنم از دست ندهید!

______________________________

توسعۀ «مَن» و جایگاه آن در کمال انسان:

انسان توانایی ها و استعدادهای بالقوّۀ عظیمی دارد که اغلب نهفته هستند و تنها برای عدّۀ معدودی آشکار می شوند و افراد اندکی از همین دسته، بعد از شناخت این استعدادها، آنها را شکوفا کرده و از این توانایی های عظیم استفاده می کنند.

بسیاری از این استعدادها، ممکن است تا پایان عمر انسان مورد استفاده قرار نگیرند و دست نخورده باقی بمانند؛ فلذا یکی از عذاب های اخروی انسان این است که مرتبه ای که می توانست با شکوفایی استعدادهای خود به آن برسد، به او نمایش داده می شود و انسان می یابد که چقدر می توانست رشد کند، ولی اکنون در چه جایگاهی واقع شده است!

... هرچند گناهی مرتکب نشده باشد، ولی حسرت از دست دادن این استعدادها [و به تبع آن فقدان کمال مطلوب] از نتایج اعمال او محسوب می شود.

البته این حسرت ها برای اهل سعادت، جزای اعمال آنها قبل از ورود به بهشت است و پس از تصفیه، بهشت جای غم و غصه و حسرت نیست.

یکی از این ظرفیت ها و استعدادهای عظیم، ظرفیت «توسعۀ من» و سعۀ وجودی انسان است.

انسان بر اساس این استعداد وجودی، از منِ مضیّق و محدود خود ـ که او را در کمالات محدودی حصر کرده ـ ، می تواند فراتر برود و حقیقت وجودی خود را گسترش دهد و به میزان توسعۀ وجودی، منشأ بروز افعال و آثار عظیم تری در عالم خلقت باشد...

انسان در اولین مراتب وجودی... خویش را محدود به «تَن» می بیند و با ورود به عالم دنیا، خود را در مقابل دیگران تعریف می کند...

امّا رفته رفته با گذر زمان، منِ خود را فراتر از بدن خود می یابد و خود را با «پدر و مادر» خویش تعریف می کند؛ یعنی پدر و مادر را از خود می بیند و آنها را جدا از خود نمی داند...

در دوران نوجوانی «دوستانش» را از خود می بیند و اگر کسی به آنها توهین یا بی اخلاقی کند، این را توهین به تمام هویّت خود تلقّی می کند...

وقتی انسان ازدواج می کند، «همسرش» را از خویشتن و متحد با خود می بیند و آسایش و لذّت او را از لذّت و آرامش خود جدا نمی بیند...

وقتی «فرزندان» انسان متولد می شود، می یابد که فرزند از او خودش جدا نیست و به واسطۀ محبّتی که به آنها دارد... آنها را حقیقتا خود می پندارد و بهترین ها را برایشان طلب می کند و ثمرات مادّی و معنوی زندگی اش را برای همسر و فرزندانش هزینه می کند.

این هزینه کردن نیز برای او مشقّت و سختی ندارد، چراکه انسان وقتی برای خودش هزینه می کند، در راحتی و آرامش است...

...

دین و شریعت نیز این سیر و این «توسعۀ من» را تأیید و تقویت کرده است و اساسا مسیر کمال انسان در دین اسلام، مطابق با نظام تکوین و طبیعت عالم، از مسیر نظام توسعۀ من طی می شود... یعنی کمال انسان در این است که از منِ محدود و مضیّق که همان «منِ دانی» محدود به حدود تَن و بدن است خارج شده و به «منِ عالی» و روحانیِ خود که قابل توسعه است، توجّه کند و از این طریق من حقیقی اش را توسعه دهد

در اینصورت، انسان دیگران را به نحوی شئون وجودی خویش یافته و کمال و سعادت آنها را کمال و سعادت خویش می یابد. ای مسیر، مسیر حقیقی وصول به توحید از طریق «منِ شاملِ جمع» است.

...

بنابراین، انسان هر مقدار کامل تر شود و بزرگی روح پیدا کند، خود را در مقابل دیگران نمی بیند و دیگران را از خود و شئون منِ حقیقی خویش می یابد.

با این نگاه ایثار و از خودگذشتگی به معنای ندیدن خود نیست، بلکه بدین معناست که انسان از خودِ محدود به تن بگذرد و منِ خود را توسعه دهد.

در اینصورت است که اگر انسان ـ مثلا ـ امر به معروف و نهی از منکر کند، ابتدا از روی دلسوزی برای دیگران و بلکه از سر دلسوزی برای خویشتن است؛ همانگونه که امر و نهی پدر به فرزندش چنین اقتضایی دارد.

...

البته این سطح معرفتی، نهایت سیر و کمال انسانی نیست و انسان با قد حبّ ذات و توسعۀ من به مرتبه ای از قرب الهی می رسد که افعالش دیگر به خاطر خود و کمال خویش نیست، بلکه از باب حبّ الهی و رضایت الهی صادر می شود و آیۀ شریفۀ «وَ رِضوانٌ مِنَ اللهِ أکبَرُ» به این مرتبه اشاره دارد. امّا همین مقدار از ظرفیت توسعۀ من که لازمۀ رسیدن به منتهای سیر است، برای ما عموما دست نخورده باقی مانده و به آن توجّه نداریم.

...

برشی از کتاب «شاگرد پروری»، دفتر پنجم از مجموعۀ «علم از منظر الهی»، نوشته استاد محمد رضا عابدینی، ص 31 - 34.

#برش_کده

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ مرداد ۰۱ ، ۰۹:۳۵
محمد هادی بیات
شنبه, ۸ مرداد ۱۴۰۱، ۰۵:۲۱ ب.ظ

خدایا ببخش (1)

فرا رسیدن محرّم حسینی را خدمت امام عصر (ارواحنا فداه) و تمام شیعیان جهان و محبّان آن حضرت تسلیت عرض می کنم.

__________________________

بدون هیچ مقدمه ای می رم سراغ اصل مطلب:

ما اساسا یا اهل استغفار نیستیم؛ چون اونقدرا خودمون رو خطاکار کار نمیدونیم،

و یا نهایتا اگر خیلی بخوایم استغفار کنیم با یه «أستَغفِرُ الله» ساده سَر و تَهِش رو به هم میاریم.

البته نه اینکه خدا بخیل باشه و با یه استغفار کوچیک از خطای ما چشم پوشی نکنه؛ نه.

منظور اینکه ادب اقتضا می کنه آدم به خطای خودش بیشتر اعتراف کنه...

با گناه خودش راحت برخورد نکنه. بزرگ که هست، اونم بزرگ ببیندش...

...

امیرمؤمنان علی (علیه السلام) بعد از نماز صبح چنان استغفار می کردند و چنان در شمردن معاصی مو رو از ماست می کشیدن بیرون که بیا و ببین!

ما اصلا توجّه نداریم که همچین گناهانی هم هست و چقدر تاحالا درگیرشون بودیم! و چرا تا حالا در موردشون با خدا اینطوری صحبت نکردیم؟!

...

لا اقل برای یکبار هم که شده در طول عمرمون، اون طوری که باید و شاید استغفار کنیم...

...

«خدایا ببخش»؛ عنوان گزیده ای از این استغفار زیبا و طولانیه...

بهانه ای برای ارتباط بیشتر با کسی که از همه بیشتر دوستمون داره و به ما نزدیکه؛ امّا بلد نیستیم چطور باهاش حرف بزنیم...

...

بسم الله الرحمن الرّحیم

«اللَّهُمَّ إِنِّی‏ أُثْنِی‏ عَلَیْکَ‏ بِمَعُونَتِکَ‏ عَلَى مَا نِلْتُ بِهِ الثَّنَاءَ عَلَیْکَ»:

خداوندا، تورا [حمد و] ثنا گویم که به یاری خودت موفق به ثنا گوییت شدم!

[چگونه به واسطۀ این حمد و ثناء بر تو منّت بگذارم، در حالیکه تو خود قدرت آن را به من دادی؟!]

 

«وَ أُقِرُّ لَکَ عَلَى نَفْسِی بِمَا أَنْتَ أَهْلُهُ وَ الْمُسْتَوْجَبُ لَهُ فِی قَدْرِ فَسَادِ نِیَّتِی وَ ضَعْفِ یَقِینِی» [1]:

و در پیشگاه تو بر ضدّ خود اقرار می کنم که به سبب فساد نیّت و ضعف یقینم، توان اینکه تورا آنگونه که شایستۀ آنی مدح کنم، ندارم [من کجا و تو کجا؟!...].

من به سرچشمه خورشید نه خود بردم راه
ذره ای بودم و مهر تو مرا بالا برد

#پرونده_ویژه

#خدایا_ببخش

_________________

[1] البلد الأمین، ص30

۰ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۰۸ مرداد ۰۱ ، ۱۷:۲۱
محمد هادی بیات
سه شنبه, ۲۱ تیر ۱۴۰۱، ۰۷:۵۲ ق.ظ

مأموریّت ویژه!

تعدادی از ملائکۀ الهی در شمایل انسان، خدمت حضرت ابراهیم (علیه السلام) رسیدند که قرآن ماجراش رو در سورۀ «ذاریات» بیان می کنه:

«هَلْ أَتاکَ حَدیثُ ضَیْفِ إِبْراهیمَ الْمُکْرَمینَ * إِذْ دَخَلُوا عَلَیْهِ فَقالُوا سَلاماً قالَ سَلامٌ قَوْمٌ مُنْکَرُون‏َ...».

در انتهای این دیدار، فرشتگان بشارت تولد حضرت اسحاق را به ابراهیم و همسرش می دهند که در نوع خود معجزه ای بوده است؛ چرا که هر دوی آنها در سنین پیری بودند و همسر ابراهیم اساسا نازا بود...

...

با این وجود حضرت ابراهیم متوجّه می شود که آمدن ملائکه برای کار مهم تری بوده. خبر تولد فرزند، نیازی به ارسال ملائکۀ مقرّب الهی ندارد!

لذا از آنها می پرسد: «قالَ فَما خَطبُکُم أیُّها المُرسَلونَ؟»: ای فرستاده شدگان؛ مأموریت و آن کار مهمتان چیست؟

آنها هم پاسخ می دهند که برای عذاب کردن قوم لوط آمده اند: « قالُوا إِنَّا أُرْسِلْنا إِلى‏ قَوْمٍ مُجْرِمینَ».

پس هدف اصلی و مأموریت ویژۀ آنها عقوبت آن قوم بوده و بشارت دادن به ابراهیم برنامه ای فرعی بوده است.

زندگی ما هم همینطوره...

هر یک از ما در این دنیا مأموریّت ویژه ای داریم. هر کداممان بهر کاری ساخته شده ایم و قرار است تکمیل کنندۀ بخشی از پازل باشیم.

اگر از ما بپرسن الآن داری چه کار می کنی؟ ممکنه یه عالمه کار خوب که مشغولشون هستیم یا براشون برنامه داریم رو نام ببریم.

امّا آیا اینها مأموریت ویژۀ ما هستند؟ آیا «خَطب» ما که به خاطرش «خلق» شدیم همین امور روزمرّه بوده؟!

...

چقدر بده که بعد از 20 _ 30 سال آدم به گذشته اش که نگاه می کنه، ببینه یه عالمه کار خوب انجام داده، امّا ارتباط خاصّی با هم نداشتند و در یک کلمه «هدفمند» نبودن! معلوم نبوده می خواستیم با این کارهای خوب به کجا برسیم؟ انگار زندگیمون صَرف کارهای فرعی «خوب» شده!

...

⁉️ به نظر شما، چطور آدم می تونه هدف اصلی، مأموریت ویژه و اولویّت زندگی اش رو پیدا کنه؟؟
⁉️ چه فرایندی باید طی بشه تا آدم مأمورت ویژه خودش رو بتونه درست پیدا کنه؟

#آیه_کده

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ تیر ۰۱ ، ۰۷:۵۲
محمد هادی بیات
چهارشنبه, ۱۵ تیر ۱۴۰۱، ۰۲:۰۵ ب.ظ

الگو هستن یا نیستن؟!

این ماجرا رو احتمالا زیاد شنیدید که «امام کاظم (علیه السّلام) برای وضو نشسته بودند و کنیزشون روی دستشون آب می ریخت.

دستش می لرزه و ظرف آب به سر مبارک امام برخورد می کنه و شکستگی ایجاد می کنه!

امام نگاهی [حاکی از توبیخ] به کنیز می کنن.

کنیز این بخش از آیه رو می خونه: «و الکاظِمینَ الغیظِ»؛ حضرت می فرماید: خشم خودم را فرو خوردم.

کنیز ادامه می ده: «وَ العافینَ عَنِ النّاسِ»؛ حضرت فرمودن: خدا تو رو بیامرزه.

و در نهایت گفت: «وَ اللهُ یُحِبُّ المُحسِنینَ»؛ حضرت فرمودن: در راه خدا آزادت کردم [1].

 

وقتی با این دست روایات برخورد می کنیم؛ کاملا طبیعی و عقلانیه که از سیرۀ معصومین (علیهم السّلام) الگو برداری می کنیم.

کسی هست که بگه رفتار اهل بیت برای ما نمی تونه الگو باشه؟!!

 

آیۀ شریفۀ می فرماید: «لَقَد کانَ لَکُم فی رَسُولِ اللّهِ أسوَّةٌ حَسَنَةٌ» [2]. قرآن؛ رسول خدا و اهل بیت ایشان که در قالب امامت، ادامه دهندۀ راه همان حضرت اند را «الگو» معرفی می کنه. هیچ قیدی هم این وسط وجود نداره که مثلا فقط در مسائل اخلاقی الگوی شما هستند.

پس به حکم اطلاق آیه و اینکه مُقیِّدی هم نداره؛ در همه عرصه های زندگی؛ عمل اهل بیت الگوی زندگی ماست.

 

حالا چی میشه که وقتی به عملکردهای اجتماعی و کلان اهل بیت می رسیم؛ یک دفعه بعضی عزیزان میگن کسی رو با اهل بیت قیاس نکنید!!! یعنی چی واقعا؟!

چطور برخورد حضرت با کنیزش برای ما درس و الگو هست امّا حرکت های اجتماعیشون نه؟! با چه معیار و منطقی؟! با چه دلیل عقلی یا نقلی؟! این برخورد گزینشی با اهل بیت از کجا میاد؟! چرا الگوی اخلاقی بودن اهل بیت قیاس با معصوم نیست؛ امّا الگوی سیاسی اجتماعی بودن قیاسه؟!

آیا فهم  عملکرد معصوم، و مثل آن عمل کردن در شرایط مشابه روز، یعنی قیاس با معصوم و باطل؟!!

#شبهه_کده

_______________________

[1] امالی صدوق، ص201

[2] الأحزاب: 21

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۵ تیر ۰۱ ، ۱۴:۰۵
محمد هادی بیات
پنجشنبه, ۹ تیر ۱۴۰۱، ۱۰:۱۷ ب.ظ

عذاب الهی؟

گاه و بیگاه می شنویم که حوادث و بلایای طبیعی که در کشور اتفاق می افته رو برخی «عذاب الهی» می دونن که بخاطر گناهان مردم اتفاق افتاده.

سیل، زلزله، خشکسالی و و و.

آیا اینها واقعا عذاب الهی هستن؟

یعنی همونطور که مثلا بعضی از اقوام گنهکار گذشته که با چنین حوادثی عذاب شدن، الآن هم بعضی مردم ما که درگیر چنین مسائلی هستن، دارن عذاب میشن؟

 

عذاب اخروی رو همین اوّل کار بذاریم کنار، چون ارتباطی به این بحث نداره.

امّا عذاب دنیوی بر دو نوعه: «عذاب اِستیصال» و «عذاب غیر استیصال».

 

عذاب استیصال اون عذابیه که گنهکاران یک قوم بطور کامل نابود میشن (مثل نابود شدن کامل قوم نوح، لوط، هود، صالح و سایر انبیاء الهی). مادۀ «أصل» در لغت یعنی از ریشه برکندن.

این عذاب چندتا شاخصه داره:

1) پیامبر الهی باید بین مردم حضور داشته باشه.

2) در صورت تردید مردم، پیامبر وظیفه داره که براشون معجزه بیاره و حقّ رو کاملا واضح کنه.

3) به مردم مهلت داده بشه تا ایمان بیارن (مثلا حضرت نوح 950 سال طول رسالتش بوده. یعنی اینقدر مردم زمانش مهلت داشتن!).

شکل ظاهری چنین عذابهایی هم خاصّ بوده که بشر امروزی تاحالا نظیرش رو در حوادث طبیعی مشاهده نکرده! (مثل ماجرای اصحاب فیل، غرق شدن فرعونیان در دریا، زیر و رو شدن سرزمین قوم لوط و بارش کلوخ بر آن و...).

خب، بعد از نبی مکرّم اسلام دیگه پیامبری نداشته و نخواهیم داشت؛ پس پروندۀ عذاب استیصال هم بطور کلّ تا قیام قیامت بسته خواهد بود!

 

پس؛

اوّلا: مشخّص شد که چرا عذابهایی که دامن امّت های گذشته رو گرفته، برای ما رخ نداده و نمیده.

و ثانیا: تا یه حادثه ای رخ داد و یه عده ای از بین رفتن، سریع نباید بگیم آره حتما گناهکار بودن و عذاب الهی شامل حالشون شده (که متأسفانه آدم گاهی وقتا چنین چیزهایی رو می شنوه).

 

امّا عذاب غیر استیصال، از ابتدای خلقت بوده و خواهد بود و اون عذابیه که شاخصه های بالا رو نداره؛ که خودش رو در قالب فقر و بلایای طبیعی و امثال اینها نشون میده.

 

در عذاب استیصال تر و خشک با هم نمی سوزن. یعنی عذاب فقط گنهکاران یک قوم رو نابود می کنه؛ امّا در غیر استیصال اینطور نیست و ممکنه مؤمنین هم دچار آسیب بشن که خب این بلای طبیعی برای اونها سبب آمرزش گناهان و کمتر شدن گرفتاری در برزخ، بالا رفتن جایگاهشون در بهشت و مایۀ آزمایش اطرافیان و بازگشت به سمت خدا و بیداری از خواب غفلت و... خواهد بود.

البته منشأ بسیاری از اینگونه حوادث هم دخالت های بیجای انسان در عالم طبیعته که نتیجۀ نظام علّی و معلولی حاکم بر جهان بروز چنین حوادثیه.

 

بله، گناهان انسان باعث حبس دعا، سلب و تغییر نعمت، نزول بلا و... خواهد شد؛ امّا اینها هیچ کدوم عذاب استیصال نیستن و انسانهای درگیر به این مسائل رو نباید به چشم افراد گنهکار و ناپاک و مغضوب الهی بدونیم و با بعضی سخنان نسنجیده آزارشون بدیم!

 

#شبهه_کده

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

برای اطلاعات بیشرت، رجوع کنید به مقالۀ: عذاب استیصال در قرآن با تکیه بر تفسیر المیزان.

۱ نظر موافقین ۵ مخالفین ۱ ۰۹ تیر ۰۱ ، ۲۲:۱۷
محمد هادی بیات
چهارشنبه, ۸ تیر ۱۴۰۱، ۰۵:۴۴ ق.ظ

دم خروس!

حتّی گاهی آدم از روی تکبّر؛ تواضع می کنه!!!

#توییت_کده

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۸ تیر ۰۱ ، ۰۵:۴۴
محمد هادی بیات
محمد هادی بیات