محمدهادی بیات

بی دستِ کربلا، دستِ مرا بگیر...

۳۳ مطلب در مرداد ۱۳۹۹ ثبت شده است

جمعه, ۳۱ مرداد ۱۳۹۹، ۱۰:۱۷ ق.ظ

دانشگاهی در بستر زمان

به واقعۀ «کربلا» نیم نگاهی هم که بکنیم، متوجه عادی نبودن اوضاع می شیم.

تو کربلا از طفل شیرخواره هست، تا نوجوون و پیر مرد سالخورده. زن و بچه و خانواده. غلام و شاه و شاهزاده. سفید و سیاه.

از عثمانی مذهب هست، تا نصرانی. از «وهب» تازه مسلمون هست، تا «حبیب بن مظاهر»، فقیه سالخورده.

از مجرد و تازه داماد هست، تا عیالدار و عیالوار و...

 

انگار آقا اباعبد الله خواستند که برای نسل بشر، تا قیام قیامت یک دانشگاه سراسری برپا کنند، که هرکس با هر جنسیت و سن و سلیقه و دین و مذهب و شرایطی که داشت بیاد و از محتوای غنی دروس اونجا بهره مند بشه.

 

و دروسی که تو کربلا ارائه می شه، هیچکدوم «تئوری» نیست، همه «عملی» ان؛ یعنی اساتید (که اهل بیت و اصحاب امام باشند) به مطالبشون با تمام وجود عمل کردن و اینطوری درس رو به ما یاد دادن.

 

و جالب اینکه چون این دانشگاه در مکان خاصی نیست، بلکه در بستر زمان ساخته شده، یعنی هر سال تو همه جای دنیا برگزار میشه و همه بهش دعوتن.

 

اگه بعد محرم دیدی همون آدم سابقی، یعنی از فضای فوق العاده این دانشگاه عظیم، نتونستی درست استفاده کنی.

محرم بهترین فرصت برای تغییره.

بسم الله...

#دل_کده

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۱ مرداد ۹۹ ، ۱۰:۱۷
محمد هادی بیات
دوشنبه, ۲۷ مرداد ۱۳۹۹، ۰۴:۲۷ ب.ظ

پات نلغزه!

هرچی انسان بالاتر باشه، بیشتر باید مراقب باشه، چون اگه سقوط کنه از ارتفاع بلندتری زمین می خوره و قطعا آسیب بیشتری می بینه.

یه بچه مذهبی، یه مسجدی، یه امام حسینی، یه انقلابی...

خیلی بیشتر باید مواظب خودش باشه.

برای همینم خدا بهمون یاد داده که همیشه ازش بخوایم:

«رَبَّنا لا تُزِغْ‏ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنا وَ هَبْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَةً إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّاب‏» [1]:

خدایا! بعد از آنکه هدایتمان کردی، دلهایمان را از حق منحرف نکن و از سوی خود رحمتی بر ما ببخش که تو بسیار بخشنده ای!

#آیه_کده

_______________________

[1] آل عمران: 8.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ مرداد ۹۹ ، ۱۶:۲۷
محمد هادی بیات
پنجشنبه, ۲۳ مرداد ۱۳۹۹، ۰۸:۵۴ ب.ظ

رفقای سه گانه

خوبه وقتی روایتی به گوشمون خورد که مثلا می گفت مردم سه دسته اند، فلان و فلان و فلان؛ بجای اینکه تو دور و بَری هامون بگردیم ببینیم اونا جزء کدوم دسته اند، به خودمون نگاه کنیم ببینیم خودمون چطوری هستیم.

 

از شما دوست عزیز دعوت می کنم که با این زاویۀ دید، این روایت شریفه رو ملاحظه بفرمایید:

 

از امام صادق (علیه السلام) چنین نقل شده: 

 

«الْإِخْوَانُ‏ ثَلَاثَةٌ:

فَوَاحِدٌ کَالْغِذَاءِ الَّذِی یُحْتَاجُ إِلَیْهِ کُلَّ وَقْتٍ، فَهُوَ الْعَاقِلُ؛

وَ الثَّانِی فِی مَعْنَى الدَّاءِ وَ هُوَ الْأَحْمَقُ؛

وَ الثَّالِثُ فِی مَعْنَى الدَّوَاءِ فَهُوَ اللَّبِیب‏» [1].

 

برادران سه گروه اند: 

دسته اى از آنان مانند غذایند که همیشه بدان نیاز است و آن خردمند است.

دسته دوم مانند بیمارى و آفت است و آن احمق است.

دستۀ سوم مانند داروست و آن حکیم است.

 

ما برای رفیقامون جزء کدوم دسته ایم؟

#حدیث_کده

_______________________________

[1] تحف العقول، حرّانی (قرن 4)، ص 323

 

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۳ مرداد ۹۹ ، ۲۰:۵۴
محمد هادی بیات
چهارشنبه, ۲۲ مرداد ۱۳۹۹، ۰۹:۴۵ ب.ظ

هر که را صبح شهادت نیست...

با مرگ هیچ فاصله ای نداریم،

اما با شهادت خیلی فاصله داریم.

 

چه بخوایم و چه نخوایم، مرگ به سراغمون میاد، 

اما اگر بخوایم شهادت نصیبمون بشه، باید براش زحمت بکشیم.

واقعا چقدر فرق داره که روی سنگ قبرمون بنویسن «شهید»، یا «مرحوم مغفور»، «جوان ناکام» و...

اللهم ارزقنا...

 

#دل_کده

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۲ مرداد ۹۹ ، ۲۱:۴۵
محمد هادی بیات
دوشنبه, ۲۰ مرداد ۱۳۹۹، ۰۸:۴۶ ب.ظ

مؤمن و منافق سر سفره!!

وقتی اسم نفاق و منافق میاد، یاد سازمان «مجاهدین خلق» می افتیم و فکر می کنیم ما فرسنگ ها با نفاق فاصله داریم، در حالیکه شائبه هایی از نفاق می تونه تو وجودمون باشه، بدون اینکه حتی روحمون هم خبر داشته باشه!!

بذارین یه مثال بزنم:

پیامبر رحمت (صلی الله علیه و آله) می فرمایند: «الْمُؤْمِنُ‏ یَأْکُلُ‏ بِشَهْوَةِ أَهْلِهِ‏ وَ الْمُنَافِقُ یَأْکُلُ أَهْلُهُ بِشَهْوَتِهِ» [1]: 

مؤمن به میل و رغبت خانواده اش غذا می خورد اما منافق خانواده اش به میل و رغبت او!!

 

غذا خوردن فقط یِ مورده، یِ نمونه است، غرض اینه که مؤمن نظر خانواده اش براش خیلی مهمه و حتی به نظر خودش مقدمه.

تا وقتی تک و تنهایی، خب خودتی و خودت، اما وقتی شدی یِ خانواده، وقتی پای همسر و فرزند به زندگیت باز شده، دیگه تَکرَوی معنا نداره.

 

نفاق مثل ایمان درجات داره، اینم یکی از درجات نفاقه.

ببین تا حالا چقدر بخاطر میل و رغبت خانواده ات، با مهربونی و بدون منّت و بدون اخم و تَخم و امّا و اگر، از تمایلات خودت چشم پوشی کردی؟

 

چند بار خواستی اخبار نگاه کنی، بچَت خواسته کارتون ببینه، راحت کانال رو عوض کردی؟

نمونه هاش تو زندگی خیلی زیاده...

 

فکر کنید اگه همۀ اهل خونه تصمیم داشته باشن به این روایت عمل کنن، چه بهشتی میشه اون خونه و چه عشق و محبتی حاکم میشه.

#حدیث_کده

________________________________________

[1] اصول کافی، کلینی (قرن 3)، چاپ اسلامیه، ج4، ص12.

 

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۰ مرداد ۹۹ ، ۲۰:۴۶
محمد هادی بیات
يكشنبه, ۱۹ مرداد ۱۳۹۹، ۰۹:۱۸ ب.ظ

میشه لطفا یِ جرعه آب به من بدین؟!

یه کاسب،

یه تاجر،

یه کارخونه دار،

به هر حال احتمال ورشکستگی رو میده، اما هیچ وقت به مخیله اش خطور نمی کنه که اینقدر بدبخت و بیچاره بشه که حتی «آب» برای خوردن پیدا نکنه.

خب، آب که همه جا هست، دیگه تو این دوره و زمونه کسی از تشنگی که نمی میره!!

 

اما...

 

«وَ نادى‏ أَصْحابُ النَّارِ أَصْحابَ الْجَنَّةِ أَنْ أَفیضُوا عَلَیْنا مِنَ الْماءِ أَوْ مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ قالُوا إِنَّ اللَّهَ حَرَّمَهُما عَلَى الْکافِرین‏» [1] 

جهنمیان، بهشتی ها را با التماس صدا می زنند: «از آب یا نعمتهایی که خدا روزیتان کرده، کمی هم به ما بدهید!» جواب می شنوند: «خدا این نعمت ها را بر بی دین ها ممنوع کرده است».

 

خدایا، نذار که محتاج التماس جرعه ای آب از دیگران بشیم.

#آیه_کده

___________________________________

[1] الاعراف، 50.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ مرداد ۹۹ ، ۲۱:۱۸
محمد هادی بیات
يكشنبه, ۱۹ مرداد ۱۳۹۹، ۰۳:۲۴ ب.ظ

قدرت معنویّت

[تو مطلب قبلی (نینجاهای امام زمان) خاطره ای از دوران رزمی کار کردنم نوشتم و اینکه لازم نبوده به عنوان یِ طلبه، بصورت حرفه ای دنبال ورزش باشم که ممکنه برای بعضی ها سوال شده باشه چرا؟! که الان بهش می پردازم]

 

هممون ماجرای جنگ خیبر و کندن درِ قلعه توسط امیرالمومنین (علیه السلام) رو شنیدیم، اما نکته ای که ممکنه کمتر شنیده باشیم، فرمایشی از خود حضرت در توصیف این حرکت خارق العاده است.


امیرالمومنین (علیه السلام) فرمودند: 

آن نیرو و توانی که با آن درِ قلعۀ خیبر را از جا کندم و به اندازۀ چهل ذراع به پشت سر خود انداختم، نیروی بدنی در اثر خوردن غذا نبود. آن نیرو از قدرت ملکوتی و تأییدات الهی بود و از جانی نشئت می گرفت که با نور خدا روشن شده بود...

«...ما قَلَعتُها بِقُوَّةٍ بَشَرِیَةٍ وَ لکِن قَلَعتُها بِقُوَّةٍ إلهِیَةٍ و نَفسٍ بِلِقاءِ رَبِّها مُطمَئِنَةٍ رَضِیَةٍ...» [1]

 

و اساسا آیا چنین نیرویی با نان جویی که امیرالمومنین (علیه السلام) تناول می کردن مگه به دست میاد؟!

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ مرداد ۹۹ ، ۱۵:۲۴
محمد هادی بیات
سه شنبه, ۱۴ مرداد ۱۳۹۹، ۰۱:۴۴ ب.ظ

نینجاهای امام زمان!

اوایل دوران طلبگی بود،

با یکی از رفقا به این نتیجه رسیده بودیم که وقتی آقا صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه) تشریف بیارن، چون یِ مدتی جنگ میشه، به نیروی نظامی هم احتیاج دارن، 

پس خوبه در کنار درس و بحث، بصورت حرفه ای یِ ورزش رزمی رو هم پیگیری کنیم،

این شد که سر از «نینجوتسو» (یا همون نینجا) در آوردیم.

انصافا هم چون هدفمون مقدّس بود، به سختی تلاش می کردیم،

طوری که پیشرفتمون توی سه ماه، به اندازۀ پنج شش ماه بقیه بود (به گفتۀ خود سنسی).

 

یادمه که هر وقت سنسی میگفت: «کی داوطلب میشه که...» هنوز حرفش تموم نشده بود که من داوطلب بودم!!

یا می خواست مبارزه بندازه، 

یا می خواست 180 درجه باز کنه،

یا هرچیز دیگه ای، 

[که خودش داستان مفصلی داره]

 

خلاصه، برام مهم بود که چون یِ هدف مهم و مقدّس دارم، باید از هر فرصتی برای پیشرفت استفاده کنم. 

 

گرچه بعدا فهمیدم از اساس این حرکت ما کار درستی نبوده (که إن شاء الله تو یِ مطلب دیگه توضیح میدم چرا)، ولی جدیّت اون روزها رو خیلی دوست داشتم.

 

چقدر خوبه که اگه برنامه ای برای خودمون ریختیم، اگه هدفی داریم که فکر می کنیم درسته، خب تو انجامش جدّی باشیم و فرصتها رو هدر ندیم.

 

گاهی ما برنامه ها و اهداف خیلی خیلی خوبی داریم، ولی تلاشی که می کنیم اصلا متناسب با اون برنامه و هدف نیست.

#طلبه_کده

#خاطره_کده

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۹۹ ، ۱۳:۴۴
محمد هادی بیات
دوشنبه, ۱۳ مرداد ۱۳۹۹، ۰۹:۴۵ ب.ظ

دیگه مامانت نیستم!

کافیه مامان به بچه اش بگه «دیگه به من نگو مامان! من دیگه مامانت نیستم!»

بچه اگه بچه باشه، چنان می زنه زیر گریه و جیغ بنفش میکشه و مامانی مامانی می کنه که بیا ببین!

 

تا حالا به ادبیات مامانی خدا تو قرآن دقت کردین؟!

 

«دیگه باهات صحبت نمی کنم» (بقره 174) [1].

«دیگه دوستت ندارم» (انعام 141) [2].

«دیگه بهت نگاه نمی کنم» (آل عمران 77) [3].

«دیگه خدات نیستم» (11 محمد) [4].

 

خدا از همۀ مامانا مهربون تر و مامان تره!

بیاین ما هم بچه های خوبی براش باشیم.

 

#آیه_کده

_________________________________________

[1] «لا یُکَلِّمُهُمُ‏ اللَّهُ یَوْمَ الْقِیامَة».

[2] «لا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لا یُحِبُ‏ الْمُسْرِفین‏».

[3] « لا یَنْظُرُ إِلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیامَة».

[4] «...أَنَّ اللَّهَ مَوْلَى‏ الَّذینَ آمَنُوا وَ أَنَّ الْکافِرینَ لا مَوْلى‏ لَهُم‏».

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ مرداد ۹۹ ، ۲۱:۴۵
محمد هادی بیات
دوشنبه, ۱۳ مرداد ۱۳۹۹، ۰۲:۲۷ ب.ظ

هواشو داشته باش!

فکر کن یِ ماشین داشته باشی که به بدترین شکل ممکن باهاش رانندگی می کنی و درِش رو مممممحکم می بندی و...، اگه به کسی امانتش بدی چطور باهاش رانندگی می کنه؟؟

 

طرف با خودش میگه: خودش هوای ماشینشو نداره، من چرا کاسۀ داغ تر از آش بشم؟ بعد پارو میذاره رو گاز...

 

عزیز من!

اگه شما هوای پدر و مادر و همسر و بچه هات رو نداشته باشی،

تو جمع ازشون عیب و ایراد بگیری،

تو جمع توبیخشون کنی،

تو جمع طوری باهاشون شوخی کنی که ناراحت بشن،

توقع داری دیگران چطور برخورد کنن؟

 

(اگه قسم خوردن مکروه نبود میگفتم:) به خدا قسم اگه دیگران خوب برخورد کردن، از محبت و بزرگواری خودشون بوده! (حالا که قسم خوردن مکروهه اینو نمی گم).

#خانواده_کده

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ مرداد ۹۹ ، ۱۴:۲۷
محمد هادی بیات
يكشنبه, ۱۲ مرداد ۱۳۹۹، ۰۹:۲۵ ب.ظ

پاش واستا! کوتاه نیا!

نه که فکر کنی خدا بخیله ها، نه!

نه که فکر کنی نمی خواد بهت بده ها، نه!

تو بنده ای و اون خداست، رسم بندگی التماس کردنه.

 

باید یِ عمر سر بعضی تمنّاها و آرزوهات با خدا مناجات کنی؛ دعا کنی، تا نشون بدی که واقعا طالبشی!

وقتی اصرار نداشته باشی، یعنی الکی میگی، اگه نشدم نشده، خیلی برات مهم نیست.

 

داداشی که آرزوی شهادت داری، باید پای خواستنش از خدا بسوزی،

نه اینکه گاهی،

هر از گاهی،

فقط لق لقۀ زبونت باشه.

 

امام سجاد (علیه السلام) به خداوند متعال عرضه می دارند: «إِلَهِی مَا أَظُنُّکَ تَرُدُّنِی فِی حَاجَةٍ قَدْ أَفْنَیْتُ عُمُرِی فِی‏ طَلَبِهَا مِنْک‏»:

خدایا! من گمان نمی کنم که تو دست رد به سینۀ من بزنی در حاجتی که عمرم را در طلب آن از تو فنا کردم. (یعنی یِ عمر پاش واستادم. کوتاه نیومدم)

 

یاد سردار دلها، حاج قاسم سلیمانی عزیز افتادم که یک عمر پای خواستن شهادت از خدا ایستاد و التماس کرد، تا آخرش به اونچه که می خواست رسید؛ چه خوب هم رسید.

 
 

#حدیث_کده

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۲ مرداد ۹۹ ، ۲۱:۲۵
محمد هادی بیات

فکر کن یِ گزارشگر برنامۀ تلوزیونی تو خیابون یِ دفعه جلوی شما رو بگیره و بپرسه:

«مهمترین وظیفۀ همسران و اعضای خانواده در قبال هم چیه؟»

چی جوابشو میدین؟!

(قبل از اینکه ادامۀ متن رو بخونید لطفا واقعا به این سوال جواب بدین؟ اصلی ترین وظیفه، اصلی ترین توقع شما از اعضای خانواده و علی الخصوص همسرتون چیه؟؟؟؟؟؟)

.

.

.

.

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۱ مرداد ۹۹ ، ۱۵:۲۳
محمد هادی بیات
محمدهادی بیات