محمد هادی بیات

بی دستِ کربلا، دستِ مرا بگیر...

پنجشنبه, ۳۱ شهریور ۱۴۰۱، ۰۸:۳۰ ق.ظ

مهاجر سرزمین آفتاب

همسرم برای آموزش هیچ کاری تعجیلی نداشت؛ صبور بود و با حوصله. این شکیبایی در یاد دادن آداب و اعمال دین اسلام هم وجود داشت. سعی می کرد با صبوری و خونسردی و به تدریج مرا با اسلام آشنا کند.

برای من مهمتر از عقیدۀ او، خود او و اعمال و رفتار و صداقتش بود.

اصلا تمام محبّت من برای پذیرش دین اسلام او بود؛ او که هرچه زمان می گذشت به شدّت شیفته اش می شدم.

مهربانی، ادب، تواضع و احترام و اظهار عشق به همسر در او موج می زد.

من ترکیب این فضایل انسانی پسندیده را حاصل عمل به اسلام می دیدم و سپس مشتاق می شدم بیشتر و بیشتر از اسلام بشنوم و بیاموزم.

برشی از کتاب «مهاجر سرزمین آفتاب»، خاطرات کونیکو یامامورا (سبا بابایی) یگانه مادر شهید ژاپنی در ایران؛ ص73 - 74

پ.ن: شخصیت همسر خانم یامامورا؛ جناب آقای بابایی اگر جذابیّتش بیشتر از این خانم ژاپنی نباشه کمتر نیست...

#برش_کده

موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۱/۰۶/۳۱
محمد هادی بیات

اسلام

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
محمد هادی بیات