مهمون سر زده
فرض کنید خونتون به شدّت شلوغ و به هم ریخته است و همه چیز نامرتّبه.
و هیچ میوه و شیرینی و چیزی که بشه به عنوان پذیرایی استفاده کنید هم الان تو خونه نیست!
تو همین وضعیت یکدفعه زنگ خونه به صدا در میاد و چند تا مهمون سر زده از راه می رسن و چاره ای هم ندارید جز اینکه در رو براشون باز کنید!!
چه حالی می شید؟
تو مدّتی که تو خونه هستن، شما چه وضعیّتی دارید؟
بهتون خوش میگذره؟
لذّتی هم می برید؟
(یه لحظه واقعا بهش فکر کنید...)
حالا اگر همین مهمونا از قبل خبر داده بودن که میان، وضعیت شما چطور بود؟
قطعا هم خونه زندگی رو مرتّبِ مرتّب می کردین و هم میوه و چای رو از قبل آماده.
...
«نماز» می تونه برای ما مهمون سرزده باشه، یا مهمونی که با آمادگی قبلی اومده.
اگه غرقِ کارهای روزمره شده باشیم و یکدفعه صدای اذون بلند بشه و تازه یادمون بیفته که باید بریم دستشویی و وضو بگیریم و بیایم نماز بخونیم، یعنی غافلگیر شدیم و همونطوری که وقتی مهمون، سرزده بیاد، خوشمون نمیاد و لذّت نمی بریم، وقتی اینطوری با نماز مواجه بشیم هم، لذّت و بهره ای که باید می بردیم رو نمی بریم.
از اون طرف، اگه چند دقیقه ای قبل از اذون، حواسمون به نماز باشه و بریم وضو بگیریم و بیایم بشینیم سر سجّاده و ذکری یا دعایی یا قرآنی بخونیم، این یعنی ما کاملا از قبل آماده ایم و اصلا غافلگیر نشدیم، و طبیعتا این نماز بیشتر می تونه ما رو رشدمون بده.
اللهمّ ارزقنا...
#دل_کده
از استاد پناهیان خوندم که وقتی میگیم نماز سخته، اصلا باید سخت باشه! قرار نیست هرچیزی آسون باشه.
اون سخت بودنش ما رو میسازه ..