چوپانِ دروغگو! چوپانِ عصبانی! چوپانِ...
وقتی فریاد «آی گرگ! گرگ! کمک! کمک!» به گوش اهالی روستا می رسه، طبیعی ترین واکنش اینه که چماق به دست به یاری گلۀ گرگ زده و چوپان فلک زده می شتابن.
امّا چی شد که مردم روستا دیگه داد و فریادهای چوپان رو باور نکردن و با اینکه این دفعه واقعا گرگ به گله زده بود، کسی برای کمک بهش نرفت؟! چی شد که دیگه کسی اون واکنش طبیعی رو از خودش نشون نداد؟
...
...
اگه منِ پدر یا مادر، برای هر چیز بی خود و کم اهمیتی، ناراحت بشم و عصبانیت به خرج بدم؛ اون جایی که واقعا باید از دست بچّم عصبانی بشم و این حرکت نتیجه بده، بچه هیچ ترتیب اثری به این عصبانیت نمیده و اصلا تفاوتش با بقیه موارد رو درک نمیکنه!!
یا اگه بچه رو مدام از چیزی بترسونم، اون جایی که واقعا باید بترسه، دیگه نمی ترسه...
یا اگه مدام بهش محل ندم و به اندک بهانه ای باهاش قهر کنم، ...
عصبانیت، ترس، قهر، و و و؛
چیزهایی هستند که شاید یه روزی واقعا لازم بشن!
پس اگر میخوایم که اون روز واقعا به دردمون بخورن، بی خود و بی جهت مدام ازشون استفاده نکنیم.
#خانواده_کده