محمد هادی بیات

بی دستِ کربلا، دستِ مرا بگیر...

۱۰۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «بهترین مطالب» ثبت شده است

شنبه, ۱۹ آذر ۱۴۰۱، ۰۳:۵۲ ب.ظ

می فهمی دخترم؟

ـ بیست سال قبل توی یه کنفرانس یه سخنرانی داشتم. اون روز، بعد از تموم شدن حرفای من، حضّار همین قدر با شور و حرارت برای من دست زدن و تشویق کردن...

ـ خیلی خوبه.

ـ امّا اون روز من دقیقا برعکسِ حرفایی رو که امروز «هروه» زد ثابت کرده بودم...

ـ ...

ـ بیست سال با تئوریام کنفرانس دادم و برام دست زدن... و امروز هروه خلاف اون حرفا رو ثابت می کنه و براش همون قدر دست می زنن...

ـ ...

ـ «حضّار» کارشون دست زدنه... این تویی که باید بدون زندگیت رو داری وقف چی می کنی...

ـ ...

ـ می فهمی دخترم؟... این مهم ترین درس زندگی من بود.

ـ ...

برشی از کتاب «خاطرات سفیر»، ص162

وبلاگ نوشته های جذّاب یه دانشجوی فرنگ رفته.

خوندن این کتاب رو به همۀ نوجَوون ها و جَوون های مملکتم پیشنهاد می کنم، مخصوصا «دخترخانم ها».

فوائد خوندن این کتاب واقعا یکی دوتا نیست. خودتون بخونید، متوجّه می شین :)

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۹ آذر ۰۱ ، ۱۵:۵۲
محمد هادی بیات
جمعه, ۱۱ شهریور ۱۴۰۱، ۱۱:۵۹ ق.ظ

کشیدن دندون بدون بی حسی

آیت الله جوادی آملی در جمع شاگرداش فرمود:

لحظۀ جون دادن مثل کشیدن دندونه؛ اگه بی حش نباشه، دردی تمام بدن رو فرا می گیره که قابل تحمّل نیست، چون این دندون هنوز تعلّق داره به بدن.

حالت جون دادن برای کسی که تعلّق به دنیا داره این شکلیه، اونم نسبت به کلّ بدن نه فقط دندون. انگار از همه جای بدن، بدون زدن آمپول بی حسی، می خوان تیکه ای رو جدا کنن.

امّا اگه کسی به مال دنیا و امور دنیوی وابستگی نداشته باشه و به دنیا عادت نکرده باشه، خیلی راحت پرواز می کنه و می ره و راحت می شه. انگار پوستین آهنین جسد رو از خودش جدا کرده. سبک میشه، خیلی سبک...

برشی از کتاب «سلام بر میّت»، ص 73

#برش_کده

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۱ شهریور ۰۱ ، ۱۱:۵۹
محمد هادی بیات
دوشنبه, ۷ شهریور ۱۴۰۱، ۰۶:۲۶ ق.ظ

تصویری صحیح از گناه و توبه

برای اینکه به درستی توبه کنیم باید حقیقت گناه را به درستی بشناسیم. گاهی فکر می کنیم گناه کاری است که خدا بندگان را از آن منع فرموده و چون امر فرموده، این کار نام گناه به خود گرفته است. پس از ارتکاب گناه هم می گوییم خدایا ببخش و خدا هم اگر دلش بخواهد و اراده اش تعلّق بگیرد می بخشد؛

امّا گناه معنای عمیق تری از این دارد. کارهایی که خداوند نهی فرموده، تعارف و قرار داد نیست؛ بلکه هر کدام در وجود انسان اثر سوئی باقی می گذارد. در حقیقت گناه، کاری است که قلب انسان را تیره کرده و وجودش شخص را درگیر می کند و به این دلیل است که خدا آن را منع فرموده است.

غذای مسموم یا ویروسی که وارد بدن می شود اثری واقعی بر جسم می گذارد، گناه نیز همین اثر منفی را بر نفس می گذارد و مانند جراحتی است که بر روح وارد می شود.

در مقابل، توبه تحوّلی واقعی در وجود انسان است که آثار پلیدی را که در نفس ظاهر شده پاک می کند و مانند مرهم جراحت روح را التیام می بخشد. لذا هرچه گناه بزرگتر باشد، توبۀ از آن هم باید بزرگتر و شدیدتر باشد...

البته بسیاری از کارهای خیر وجود دارند که نامشان توبه نیست امّا خود به خود گناهان را می شویند. ممکن است ناخودآگاه در حقّ کسی ظلمی کرده باشید و کدورتی در نفستان حاصل شود، اما بعدا به کسی انفاق یا ایثار می کنید و او شاد می شود و همین شادی، کدورت و گناه قبلی شما را از بین می برد...

برشی از کتاب «دریای بی کران؛ تبیین گام به گام سیر و سلوک الی الله برای جوانان. ص 74 - 75.

#برش_کده

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ شهریور ۰۱ ، ۰۶:۲۶
محمد هادی بیات
پنجشنبه, ۲۷ مرداد ۱۴۰۱، ۰۶:۲۹ ق.ظ

مسیحی بشیم؟ یهودی چطور؟ یا زردشتی؟

در میان ادیان الهی و غیر الهی، اسلام آنقدر عظمت دارد که اصلا قابل مقایسه با سایر ادیان نیست؛ زیرا:

1) هیچ راه علمی برای اثبات وجود پیامبران گذشته ـ به جز پیامبر اسلام ـ وجود ندارد. هیچ مستند تاریخی معتبری برای این ادعا در دست نیست!

مسلمانان به واسطه خبر دادن قرآن از انبیاء گذشته، به آنها اعتقاد دارند، امّا کسانیکه به اسلام اعتقاد ندارند، راهی برای اثبات این مسئله ندارند.

از این رو بسیاری از دانشمندان مسیحی امروز از دین مسیح برگشته و ادعا می کنند حضرت مسیح شخصیتی اسطوره ای و غیرواقعی در تاریخ مسیحیان، مانند رستم در تاریخ ایران است.

 

2) هیچ راه علمی برای اثبات نبوّت انبیاء پیشین ـ به جز پیامبر اسلام ـ وجود ندارد؛ چون وقتی از تاریخ کسی چیزی در دست نیست و هیچ گزارش معتبری از معجزات و کارهای او وجود ندارد، طبیعی است که نمی توان نبوّت او را هم اثبات کرد.

 

3) در هیچ یک از ادیان گذشته ـ به جز اسلام ـ کتاب و متن دینی معتبری از پیامبران باقی نمانده است. تورات و انجیل و اوستا سند ندارد و هیچ کس راهی ندارد که اثبات کند این کتابها از حضرت موسی و عیسی یا رزدشت است؛ چه رسد به آنکه اثبات کند از جانب خداوند بر این پیامبران نازل شده است.

تورات به اعتقاد خود یهودیان مدّتها گم شده بود و بعد از گذشت نیم قرن بزرگان یهود بر اساس خاطرات شفاهی باقی مانده از نسلهای قبل آن را بازنویسی کردند و انجیل از آغاز گم شد و آنچه امروزه به نام انجیل خوانده می شود خاطرات یاران حضرت عیسی از داستان های آن حضرت است... و اوستا نیز هیچ مستند تاریخی ندارد.

 

4) هیچ یک از این کتابها دارای معارف و دستورات عمیقی نیست که بتوان بر اساس عظمت محتوا و پیامشان ارتباطشان را با عالم غیب فهمیده و به آن ایمان آورد، بلکه مطالب بسیار باطل و سستی در تورات و انجیل تحریف شده وجود دارد که هیچ انسان دانشمندی نمی تواند آن را بپذیرد.

یکی از علّت های اصلی دین گریزی در دنیای غرب در میان دانشمندان، حجم فراوان مطالب خلاف عقل در کتاب مقدس است.

 

برشی از کتاب «معارف کاربردی»، ج5 (اسلام شناسی)، ص12 - 19.

#برش_کده

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ مرداد ۰۱ ، ۰۶:۲۹
محمد هادی بیات
چهارشنبه, ۱۹ مرداد ۱۴۰۱، ۱۱:۰۸ ب.ظ

نبش قبر کرونا

از آنجایی که مدّتی است از دوران التهاب کرونایی گذشته و زندگی در کنارش خیلی خیلی عادّی شده و مدّتهاست که از صدر اخبار پایین آمده و آن دعواها و تعصّب­ها و افراط­ها و تفریط­ها فروکش کرده و البته به بهانۀ گفتگویی که با عزیزی صورت گرفت؛ به نظرم رسید که کرونا را نبش قبر کنم و چند خطّی (یا بهتر است بگویم چند صفحه ای) در موردش بنویسم:

 

از افاضات این عزیز این بود که:

«... بنده در دوران کرونا ماسک می زدم، امّا هر وقت روضه ای شرکت می کردم، ماسکم رو بر می داشتم. مجلس اهل بیت اگه بخواد این چیزا توش باشه که پس اهل بیت چی کاره اند؟ حرم ها هم همینطور. اینجاها حرم امن الهیه، اینجا اگه ایمنی نباشه پس کجا هست؟!...

اینقدر لَجَم می­گرفت که تلوزیون نشون می­داد دارن حرم امام رضا (علیه ­السّلام) رو ضدّ عفونی می­کنن! آخه یعنی چی؟! اینها طاهر و مطهّرن!

مردم مریضی های صعب العلاج دارن، دکترا جوابشون کردن می رن این حرمها شفا می گیرن، اون وقت میان محدودیت میذارن و میگن تو حرمم ماسک بزنید!

و...».

 

برای نقد این فرمایشات (و بیشتر از آن)، با ذکر 7 مقدّمه نتیجه گیری خواهیم کرد:

1) خداوند متعال به پیامبرش می ­گوید به مردم بگو: «قُل إنَّما أنَا بَشَرٌ مِثلُکُمْ یُوحَی إلَیَّ..»؛ پیامبر مثل همۀ ما انسان است و دارای شئون بشری است. پس اگر بگوییم پیامبر مثل من و شما می خورد، می خوابید، ازدواج می کرد، خرید می کرد، کار می کرد، خسته می شد، عرق می ریخت، بیمار می شد، در جنگها زخم بر می داشت، احتیاج به نظافت داشت و...؛ اصلا و ابدا شأن ایشان را پایین نیاورده ایم. صرفا از گزاره ای واقعی خبر داده ایم که قرآن هم به آن تصریح کرده است.

 

2) اساسا، یکی از چیزهایی که باعث می شد مردم جاهل آن زمان ایمان به پیامبران برایشان سخت باشد و به آنها تهمت های بی اساس بزنند، مشاهدۀ همین شئون بشری بوده که اتفاقا یکی از جنبه های آزمایش مردم نیز همین بوده است. قرآن کریم بارها و بارها با عبارات مختلف از این مسئله یاد کرده است:

«وَ قالُوا ما لِهذَا الرَّسُولِ یَأْکُلُ الطَّعامَ وَ یَمْشی‏ فِی الْأَسْواقِ‏ لَوْ لا أُنْزِلَ إِلَیْهِ مَلَکٌ فَیَکُونَ مَعَهُ نَذیراً[1]»؛ و گفتند: «چرا این پیامبر غذا مى ‏خورد و در بازارها راه مى ‏رود؟! چرا فرشته ‏اى بر او نازل نشده که همراه وى مردم را انذار کند ؟!

«وَ ما أَنْتَ إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُنا وَ إِنْ نَظُنُّکَ لَمِنَ الْکاذِبینَ[2]»؛ تو بشرى همچون مایى، تنها گمانى که درباره تو داریم این است که از دروغگویانى!

 

3) بله؛ در ادامۀ آیه فوق آمده است: «یُوحَی إلَیَّ»؛ من نیز بشری مثل شمایم، لکن بر من وحی می ­شود! درست است که پیامبر بشری مانند ماست، اما او با ملکوت در ارتباط است. چیزی که سایر انسان­ها از آن برخوردار نیستند. پس تفاوت ما و معصومین (علیهم ­السّلام) در جنبۀ های مادّی و بشری نیست چراکه به تصریح قرآن آنها از این جهت فرقی با ما ندارند؛ امّا از جنبۀ معنوی و باطنی تفاوت بین ما از زمین تا آسمان است. و اگر شنیده ­ایم که قدرت ظاهری ایشان نیز از دیگران برتر و بیشتر بوده، ناشی از همین قدرت معنوی بوده است. چنانچه امیرالمؤمنین (علیه السّلام) در خصوص کَندن در قلعۀ خیبر فرمودند: آن نیرو و توانی که با آن درِ قلعۀ خیبر را از جا کندم و به اندازۀ چهل ذراع به پشت سر خود انداختم، نیروی بدنی در اثر خوردن غذا نبود. آن نیرو از قدرت ملکوتی و تأییدات الهی بود و از جانی نشئت می ­گرفت که با نور خدا روشن شده بود: «... ما قَلَعتُها بِقُوَّةٍ بَشَرِیَةٍ وَ لکِن قَلَعتُها بِقُوَّةٍ إلهِیَةٍ و نَفسٍ بِلِقاءِ رَبِّها مُطمَئِنَةٍ رَضِیَةٍ[3]...». اساسا مگر ممکن است چنین نیرویی با نان جویی که ایشان تناول می ­کردند به دست بیاید؟!!

 

4) در خصوص همین جنبه های معنوی است که قرآن کریم می فرماید: «إِنَّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ‏ تَطْهیراً[4]»؛ خدا می ‏خواهد هرگونه پلیدى را از شما اهل بیت برطرف نماید، و شما را چنان که شایسته است [از همه گناهان و معاصى‏] پاک و پاکیزه گرداند.

پس این آیه و امثال آن، در مقام اثبات «عصمت» اهل بیت (علیهم السّلام) هستند؛ نه اینکه آنها بیمار نمی شدند یا نیازی به نظافت نداشتند و...

 

5) گزارش های مختلفی مبنی بر بیمار شدن اهل بیت (علیهم السلام) رسیده است. اساسا مگر بیشتر این بزرگواران به سمّ جفای دشمنان به شهادت نرسیدند؟ پس سم در جسم مبارکشان اثر می گذاشته و شدیدا بیمارشان می کرد.

 

6) روایات بسیار زیادی در زمینه مسائل بهداشتی از اهل بیت (علیهم السلام) صادر شده است؛ به عنوان مثال ایشان همواره استحمام کرده و از «نوره» استفاده کرده و اصحاب خود را نیز به آن سفارش می کردند[5].

 

7) سنّت و قانون الهی بر آن تعلّق گرفته که معصومین (علیهم السّلام) با وجود توانایی بر اعجاز و کارهای خارق العاده، جز در موارد خاصّی که ضرورت اقتضای آن را داشته، از این امور استفاده نکنند. لذا چنین نبوده که به یک اشاره در جنگ ها پیروز شوند و...  لذا هنگام بیماری نیز ممکن بوده مدّتی با آن دست و پنجه نرم کنند و علاوه بر توکّل به خدا، درمان خود را از طریق داروهای همان زمان دنبال کنند. به عنوان مثال، هنگامی که در مسجد کوفه شمشیر بر فرق مبارک امیرمؤمنان (علیه السّلام) اصابت کرد و ایشان در خانه بستری شدند، برای معالجه طبیب بر بالینشان آوردند[6]...

 

و امّا نتیجه گیری:

اهل بیت (علیهم السّلام) به حکم اینکه مانند ما بشر اند، شئون بشری نیز دارند. از جملۀ شئون بشری «نظافت» و «بیماری» است. اهل بیت (علیهم السّلام) نیز هنگامی که احتیاج به نظافت پیدا می کردند و یا بیمار می شدند، از طرق عادی آن روزگار برای نظافت و مداوا استفاده می کردند. و این مسئله به هیچ وجه به معنای پایین آوردن شأن ایشان نیست و با آیاتی مثل آیۀ «تطهیر» تعارضی ندارد. چرا که این آیات در مقام بیان عصمت این بزرگواران از گناه و آلودگی های معنوی است، نه آلودگی و بیماری جسمی که طبیعت بشر بودن است. روایات و تاریخ نیز بهترین گواه بر این مسائل اند. وقتی آلودگی و بیماری به سراغ خود معصومین (علیهم السلام) می رفته و اساسا بیشتر این بزرگواران با زهر بیمار شده و به شهادت رسیده اند، چگونه می توان ادعا کرد که اثری از این موارد در حرم ها و مجالس منسوب به ایشان نیست؟!

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

اصل مطلب تمام؛ امّا:

برای تفکّر بیشتر می پرسم:

۲ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۱۹ مرداد ۰۱ ، ۲۳:۰۸
محمد هادی بیات
چهارشنبه, ۱۲ مرداد ۱۴۰۱، ۰۵:۵۵ ق.ظ

نعمت معمولی بودن

در بخشی از مستند «نیم متر کمتر»، که به مشکلات انسان های «کوتاه قامت» می پردازه؛ یکی از این عزیزان میگه:

... وقتی که متوجه میشی تو برای زندگی معمولی داشتن اول به دیگران باید ثابت کنی که معمولی هستی.
یعنی یک مرحله عقب تر از آدمهای معمولی!

اما داستان اثبات معمولی بودن از خودت شروع می شه؛
درست وقتی که قبول می کنی یه آدم معمولی هستی و عین بقیه زندگی می کنی...

#دل_کده

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۲ مرداد ۰۱ ، ۰۵:۵۵
محمد هادی بیات
دوشنبه, ۱۰ مرداد ۱۴۰۱، ۰۹:۳۵ ق.ظ

همه، تو یه تیمیم!

مطلب زیر بسیار بسیار حیاتی است.

پیشنهاد می کنم از دست ندهید!

______________________________

توسعۀ «مَن» و جایگاه آن در کمال انسان:

انسان توانایی ها و استعدادهای بالقوّۀ عظیمی دارد که اغلب نهفته هستند و تنها برای عدّۀ معدودی آشکار می شوند و افراد اندکی از همین دسته، بعد از شناخت این استعدادها، آنها را شکوفا کرده و از این توانایی های عظیم استفاده می کنند.

بسیاری از این استعدادها، ممکن است تا پایان عمر انسان مورد استفاده قرار نگیرند و دست نخورده باقی بمانند؛ فلذا یکی از عذاب های اخروی انسان این است که مرتبه ای که می توانست با شکوفایی استعدادهای خود به آن برسد، به او نمایش داده می شود و انسان می یابد که چقدر می توانست رشد کند، ولی اکنون در چه جایگاهی واقع شده است!

... هرچند گناهی مرتکب نشده باشد، ولی حسرت از دست دادن این استعدادها [و به تبع آن فقدان کمال مطلوب] از نتایج اعمال او محسوب می شود.

البته این حسرت ها برای اهل سعادت، جزای اعمال آنها قبل از ورود به بهشت است و پس از تصفیه، بهشت جای غم و غصه و حسرت نیست.

یکی از این ظرفیت ها و استعدادهای عظیم، ظرفیت «توسعۀ من» و سعۀ وجودی انسان است.

انسان بر اساس این استعداد وجودی، از منِ مضیّق و محدود خود ـ که او را در کمالات محدودی حصر کرده ـ ، می تواند فراتر برود و حقیقت وجودی خود را گسترش دهد و به میزان توسعۀ وجودی، منشأ بروز افعال و آثار عظیم تری در عالم خلقت باشد...

انسان در اولین مراتب وجودی... خویش را محدود به «تَن» می بیند و با ورود به عالم دنیا، خود را در مقابل دیگران تعریف می کند...

امّا رفته رفته با گذر زمان، منِ خود را فراتر از بدن خود می یابد و خود را با «پدر و مادر» خویش تعریف می کند؛ یعنی پدر و مادر را از خود می بیند و آنها را جدا از خود نمی داند...

در دوران نوجوانی «دوستانش» را از خود می بیند و اگر کسی به آنها توهین یا بی اخلاقی کند، این را توهین به تمام هویّت خود تلقّی می کند...

وقتی انسان ازدواج می کند، «همسرش» را از خویشتن و متحد با خود می بیند و آسایش و لذّت او را از لذّت و آرامش خود جدا نمی بیند...

وقتی «فرزندان» انسان متولد می شود، می یابد که فرزند از او خودش جدا نیست و به واسطۀ محبّتی که به آنها دارد... آنها را حقیقتا خود می پندارد و بهترین ها را برایشان طلب می کند و ثمرات مادّی و معنوی زندگی اش را برای همسر و فرزندانش هزینه می کند.

این هزینه کردن نیز برای او مشقّت و سختی ندارد، چراکه انسان وقتی برای خودش هزینه می کند، در راحتی و آرامش است...

...

دین و شریعت نیز این سیر و این «توسعۀ من» را تأیید و تقویت کرده است و اساسا مسیر کمال انسان در دین اسلام، مطابق با نظام تکوین و طبیعت عالم، از مسیر نظام توسعۀ من طی می شود... یعنی کمال انسان در این است که از منِ محدود و مضیّق که همان «منِ دانی» محدود به حدود تَن و بدن است خارج شده و به «منِ عالی» و روحانیِ خود که قابل توسعه است، توجّه کند و از این طریق من حقیقی اش را توسعه دهد

در اینصورت، انسان دیگران را به نحوی شئون وجودی خویش یافته و کمال و سعادت آنها را کمال و سعادت خویش می یابد. ای مسیر، مسیر حقیقی وصول به توحید از طریق «منِ شاملِ جمع» است.

...

بنابراین، انسان هر مقدار کامل تر شود و بزرگی روح پیدا کند، خود را در مقابل دیگران نمی بیند و دیگران را از خود و شئون منِ حقیقی خویش می یابد.

با این نگاه ایثار و از خودگذشتگی به معنای ندیدن خود نیست، بلکه بدین معناست که انسان از خودِ محدود به تن بگذرد و منِ خود را توسعه دهد.

در اینصورت است که اگر انسان ـ مثلا ـ امر به معروف و نهی از منکر کند، ابتدا از روی دلسوزی برای دیگران و بلکه از سر دلسوزی برای خویشتن است؛ همانگونه که امر و نهی پدر به فرزندش چنین اقتضایی دارد.

...

البته این سطح معرفتی، نهایت سیر و کمال انسانی نیست و انسان با قد حبّ ذات و توسعۀ من به مرتبه ای از قرب الهی می رسد که افعالش دیگر به خاطر خود و کمال خویش نیست، بلکه از باب حبّ الهی و رضایت الهی صادر می شود و آیۀ شریفۀ «وَ رِضوانٌ مِنَ اللهِ أکبَرُ» به این مرتبه اشاره دارد. امّا همین مقدار از ظرفیت توسعۀ من که لازمۀ رسیدن به منتهای سیر است، برای ما عموما دست نخورده باقی مانده و به آن توجّه نداریم.

...

برشی از کتاب «شاگرد پروری»، دفتر پنجم از مجموعۀ «علم از منظر الهی»، نوشته استاد محمد رضا عابدینی، ص 31 - 34.

#برش_کده

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ مرداد ۰۱ ، ۰۹:۳۵
محمد هادی بیات
سه شنبه, ۲۱ تیر ۱۴۰۱، ۰۷:۵۲ ق.ظ

مأموریّت ویژه!

تعدادی از ملائکۀ الهی در شمایل انسان، خدمت حضرت ابراهیم (علیه السلام) رسیدند که قرآن ماجراش رو در سورۀ «ذاریات» بیان می کنه:

«هَلْ أَتاکَ حَدیثُ ضَیْفِ إِبْراهیمَ الْمُکْرَمینَ * إِذْ دَخَلُوا عَلَیْهِ فَقالُوا سَلاماً قالَ سَلامٌ قَوْمٌ مُنْکَرُون‏َ...».

در انتهای این دیدار، فرشتگان بشارت تولد حضرت اسحاق را به ابراهیم و همسرش می دهند که در نوع خود معجزه ای بوده است؛ چرا که هر دوی آنها در سنین پیری بودند و همسر ابراهیم اساسا نازا بود...

...

با این وجود حضرت ابراهیم متوجّه می شود که آمدن ملائکه برای کار مهم تری بوده. خبر تولد فرزند، نیازی به ارسال ملائکۀ مقرّب الهی ندارد!

لذا از آنها می پرسد: «قالَ فَما خَطبُکُم أیُّها المُرسَلونَ؟»: ای فرستاده شدگان؛ مأموریت و آن کار مهمتان چیست؟

آنها هم پاسخ می دهند که برای عذاب کردن قوم لوط آمده اند: « قالُوا إِنَّا أُرْسِلْنا إِلى‏ قَوْمٍ مُجْرِمینَ».

پس هدف اصلی و مأموریت ویژۀ آنها عقوبت آن قوم بوده و بشارت دادن به ابراهیم برنامه ای فرعی بوده است.

زندگی ما هم همینطوره...

هر یک از ما در این دنیا مأموریّت ویژه ای داریم. هر کداممان بهر کاری ساخته شده ایم و قرار است تکمیل کنندۀ بخشی از پازل باشیم.

اگر از ما بپرسن الآن داری چه کار می کنی؟ ممکنه یه عالمه کار خوب که مشغولشون هستیم یا براشون برنامه داریم رو نام ببریم.

امّا آیا اینها مأموریت ویژۀ ما هستند؟ آیا «خَطب» ما که به خاطرش «خلق» شدیم همین امور روزمرّه بوده؟!

...

چقدر بده که بعد از 20 _ 30 سال آدم به گذشته اش که نگاه می کنه، ببینه یه عالمه کار خوب انجام داده، امّا ارتباط خاصّی با هم نداشتند و در یک کلمه «هدفمند» نبودن! معلوم نبوده می خواستیم با این کارهای خوب به کجا برسیم؟ انگار زندگیمون صَرف کارهای فرعی «خوب» شده!

...

⁉️ به نظر شما، چطور آدم می تونه هدف اصلی، مأموریت ویژه و اولویّت زندگی اش رو پیدا کنه؟؟
⁉️ چه فرایندی باید طی بشه تا آدم مأمورت ویژه خودش رو بتونه درست پیدا کنه؟

#آیه_کده

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ تیر ۰۱ ، ۰۷:۵۲
محمد هادی بیات
چهارشنبه, ۱۵ تیر ۱۴۰۱، ۰۲:۰۵ ب.ظ

الگو هستن یا نیستن؟!

این ماجرا رو احتمالا زیاد شنیدید که «امام کاظم (علیه السّلام) برای وضو نشسته بودند و کنیزشون روی دستشون آب می ریخت.

دستش می لرزه و ظرف آب به سر مبارک امام برخورد می کنه و شکستگی ایجاد می کنه!

امام نگاهی [حاکی از توبیخ] به کنیز می کنن.

کنیز این بخش از آیه رو می خونه: «و الکاظِمینَ الغیظِ»؛ حضرت می فرماید: خشم خودم را فرو خوردم.

کنیز ادامه می ده: «وَ العافینَ عَنِ النّاسِ»؛ حضرت فرمودن: خدا تو رو بیامرزه.

و در نهایت گفت: «وَ اللهُ یُحِبُّ المُحسِنینَ»؛ حضرت فرمودن: در راه خدا آزادت کردم [1].

 

وقتی با این دست روایات برخورد می کنیم؛ کاملا طبیعی و عقلانیه که از سیرۀ معصومین (علیهم السّلام) الگو برداری می کنیم.

کسی هست که بگه رفتار اهل بیت برای ما نمی تونه الگو باشه؟!!

 

آیۀ شریفۀ می فرماید: «لَقَد کانَ لَکُم فی رَسُولِ اللّهِ أسوَّةٌ حَسَنَةٌ» [2]. قرآن؛ رسول خدا و اهل بیت ایشان که در قالب امامت، ادامه دهندۀ راه همان حضرت اند را «الگو» معرفی می کنه. هیچ قیدی هم این وسط وجود نداره که مثلا فقط در مسائل اخلاقی الگوی شما هستند.

پس به حکم اطلاق آیه و اینکه مُقیِّدی هم نداره؛ در همه عرصه های زندگی؛ عمل اهل بیت الگوی زندگی ماست.

 

حالا چی میشه که وقتی به عملکردهای اجتماعی و کلان اهل بیت می رسیم؛ یک دفعه بعضی عزیزان میگن کسی رو با اهل بیت قیاس نکنید!!! یعنی چی واقعا؟!

چطور برخورد حضرت با کنیزش برای ما درس و الگو هست امّا حرکت های اجتماعیشون نه؟! با چه معیار و منطقی؟! با چه دلیل عقلی یا نقلی؟! این برخورد گزینشی با اهل بیت از کجا میاد؟! چرا الگوی اخلاقی بودن اهل بیت قیاس با معصوم نیست؛ امّا الگوی سیاسی اجتماعی بودن قیاسه؟!

آیا فهم  عملکرد معصوم، و مثل آن عمل کردن در شرایط مشابه روز، یعنی قیاس با معصوم و باطل؟!!

#شبهه_کده

_______________________

[1] امالی صدوق، ص201

[2] الأحزاب: 21

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۵ تیر ۰۱ ، ۱۴:۰۵
محمد هادی بیات
پنجشنبه, ۹ تیر ۱۴۰۱، ۱۰:۱۷ ب.ظ

عذاب الهی؟

گاه و بیگاه می شنویم که حوادث و بلایای طبیعی که در کشور اتفاق می افته رو برخی «عذاب الهی» می دونن که بخاطر گناهان مردم اتفاق افتاده.

سیل، زلزله، خشکسالی و و و.

آیا اینها واقعا عذاب الهی هستن؟

یعنی همونطور که مثلا بعضی از اقوام گنهکار گذشته که با چنین حوادثی عذاب شدن، الآن هم بعضی مردم ما که درگیر چنین مسائلی هستن، دارن عذاب میشن؟

 

عذاب اخروی رو همین اوّل کار بذاریم کنار، چون ارتباطی به این بحث نداره.

امّا عذاب دنیوی بر دو نوعه: «عذاب اِستیصال» و «عذاب غیر استیصال».

 

عذاب استیصال اون عذابیه که گنهکاران یک قوم بطور کامل نابود میشن (مثل نابود شدن کامل قوم نوح، لوط، هود، صالح و سایر انبیاء الهی). مادۀ «أصل» در لغت یعنی از ریشه برکندن.

این عذاب چندتا شاخصه داره:

1) پیامبر الهی باید بین مردم حضور داشته باشه.

2) در صورت تردید مردم، پیامبر وظیفه داره که براشون معجزه بیاره و حقّ رو کاملا واضح کنه.

3) به مردم مهلت داده بشه تا ایمان بیارن (مثلا حضرت نوح 950 سال طول رسالتش بوده. یعنی اینقدر مردم زمانش مهلت داشتن!).

شکل ظاهری چنین عذابهایی هم خاصّ بوده که بشر امروزی تاحالا نظیرش رو در حوادث طبیعی مشاهده نکرده! (مثل ماجرای اصحاب فیل، غرق شدن فرعونیان در دریا، زیر و رو شدن سرزمین قوم لوط و بارش کلوخ بر آن و...).

خب، بعد از نبی مکرّم اسلام دیگه پیامبری نداشته و نخواهیم داشت؛ پس پروندۀ عذاب استیصال هم بطور کلّ تا قیام قیامت بسته خواهد بود!

 

پس؛

اوّلا: مشخّص شد که چرا عذابهایی که دامن امّت های گذشته رو گرفته، برای ما رخ نداده و نمیده.

و ثانیا: تا یه حادثه ای رخ داد و یه عده ای از بین رفتن، سریع نباید بگیم آره حتما گناهکار بودن و عذاب الهی شامل حالشون شده (که متأسفانه آدم گاهی وقتا چنین چیزهایی رو می شنوه).

 

امّا عذاب غیر استیصال، از ابتدای خلقت بوده و خواهد بود و اون عذابیه که شاخصه های بالا رو نداره؛ که خودش رو در قالب فقر و بلایای طبیعی و امثال اینها نشون میده.

 

در عذاب استیصال تر و خشک با هم نمی سوزن. یعنی عذاب فقط گنهکاران یک قوم رو نابود می کنه؛ امّا در غیر استیصال اینطور نیست و ممکنه مؤمنین هم دچار آسیب بشن که خب این بلای طبیعی برای اونها سبب آمرزش گناهان و کمتر شدن گرفتاری در برزخ، بالا رفتن جایگاهشون در بهشت و مایۀ آزمایش اطرافیان و بازگشت به سمت خدا و بیداری از خواب غفلت و... خواهد بود.

البته منشأ بسیاری از اینگونه حوادث هم دخالت های بیجای انسان در عالم طبیعته که نتیجۀ نظام علّی و معلولی حاکم بر جهان بروز چنین حوادثیه.

 

بله، گناهان انسان باعث حبس دعا، سلب و تغییر نعمت، نزول بلا و... خواهد شد؛ امّا اینها هیچ کدوم عذاب استیصال نیستن و انسانهای درگیر به این مسائل رو نباید به چشم افراد گنهکار و ناپاک و مغضوب الهی بدونیم و با بعضی سخنان نسنجیده آزارشون بدیم!

 

#شبهه_کده

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

برای اطلاعات بیشرت، رجوع کنید به مقالۀ: عذاب استیصال در قرآن با تکیه بر تفسیر المیزان.

۱ نظر موافقین ۵ مخالفین ۱ ۰۹ تیر ۰۱ ، ۲۲:۱۷
محمد هادی بیات
جمعه, ۲۰ خرداد ۱۴۰۱، ۱۰:۳۰ ب.ظ

"نه" به آب خوردن اجباری!

ذهنیّت ما نسبت به الفاظی مثل «جبر، اجبار، واجب، وجوب و...» اکثرا منفیه و حسّ خوبی نسبت بهشون نداریم.

در حالیکه ما مجبور به انجام خیلی از کارها هستیم بدون اینکه ذرّه ای نسبت به اونها حسّ بدی داشته باشیم.

انجامشون رو بر خودمون «فرض، لازم، واجب و ضروری» می دونیم و هیچ مشکلی هم نداریم.

«آب خوردن» بر ما واجبه!

«غذا خوردن» بر ما واجبه!

«خوابیدن» بر ما واجبه!

و و و

کسی هست که بخواهد به این امور واجب «نه» بگه؟!

هر آدمی با عقل سلیم و غیر سلیم ضرورت این امور رو درک می کنه؛ لذا اگه از فردا تو رسانه ها بگن از این به بعد همه باید در شبانه روز حداقل دو سه نوبت آب بخورن و چند ساعتی هم بخوابن کسی کمپین «نه به آب خوردن و خواب اجباری» راه نمیندازه...

...

از طرف دیگه فرض کنید یه ظرف «سَمّ» کشنده تو خونه داریم.

بدون اینکه کسی به ما بگه «نباید» از این ظرف بخوری؛ خودمون خوردن رو بر خودمون «حرام» می کنیم و نزدیکش نمیشیم و حتّی دیگران رو هم از خطرش مطلّع می کنیم که مبادا ندونسته بهش نزدیک بشن...

حالا کیه که بخواد به «اجتناب، پرهیز و دوری» از این امر حرام «نه» بگه؟!

...

«واجب» و «حرام» الهی هم دقیقا همین شکلیه!

تنها فرقش اینه که عقل من و شما خیلی محدوده و علّت و حکمت خیلی از امور رو درک نمیکنه و اگه قرار بود ما باشیم و خودمون ضرورت انجام بسیاری از واجبات و ترک محرّمات رو نمی فهمیدیم؛ اینجاست که خدا به ما لطف کرده و این چیزها رو بر ما «واجب»، «حرام»، «مستحب»، «مکروه» و «مباح» کرده تا مبادا نخواسته و ندانسته کار دست خودمون بدیم...

به امید روزی که پایبندی به اوامر و نواهی الهی، نشانۀ عقل آدما محسوب بشه...

#شبهه_کده

۱ نظر موافقین ۹ مخالفین ۰ ۲۰ خرداد ۰۱ ، ۲۲:۳۰
محمد هادی بیات
دوشنبه, ۱۶ خرداد ۱۴۰۱، ۰۲:۴۸ ب.ظ

راه یا بهانه؟

چقققققدر این جمله درسته:

«انسان اگر بخواهد کاری را انجام دهد راهش را پیدا می کند و اگر نخواهد، بهانه اش را !!!».

«انسان اگر بخواهد کاری را انجام دهد راهش را پیدا می کند و اگر نخواهد، بهانه اش را !!!».

«انسان اگر بخواهد کاری را انجام دهد راهش را پیدا می کند و اگر نخواهد، بهانه اش را !!!».

#توییت_کده

۲ نظر موافقین ۶ مخالفین ۱ ۱۶ خرداد ۰۱ ، ۱۴:۴۸
محمد هادی بیات
محمد هادی بیات