محمد هادی بیات

بی دستِ کربلا، دستِ مرا بگیر...

سه شنبه, ۱۸ شهریور ۱۳۹۹، ۰۴:۵۹ ب.ظ

گوشیمو قاپید!!

بعضی دیالوگها هست که تو بیشتر فیلمای ایرانی تکرار میشه، مثل:

«یعنی کی می تونه باشه این وقت شب؟»

«کدوم بیمارستان؟»

«من تاحالا پام به کلانتری باز نشده» و...

 

منم تا چند روز پیش پام به کلانتری باز نشده بود، ولی تو یک روز، 5 بار پام به کلانتری باز شد.

ماجراش می تونه برای شما هم مفید و هم جالب باشه:

«شنیده بودم که با موتور میان و گوشی آدم رو می قاپن و می رن. یادمه یه کلیپ هم خودم دیده بودم. برای همینم همیشه گوشیمو سفت و محکم دستم می گرفتم و اصلا فکر نمی کردم همچین بلایی سر خودم بیاد.

دیروز با عجله داشتم از عرض خیابون عبور می کردم برم عابر بانک و همزمان با گوشی صحبت می کردم که یک دفعه از پشت یه ضربه به گوشم وارد شد، دستمو آوردم پایین تا ببینم چی شده چی نشده که طرف گوشیو از دستم کشید و رفت.

کل ماجرا شاید دو سه ثانیه طول کشید.

سارق جوون موتور سواری بود که ماسک سفید هم زده بود.

اینقدر همه چیز سریع اتفاق افتاد و منم هنگ بودم که نتونستم شماره پلاکش رو بردارم.

سریع رفتم به کانکس کلانتری که چندتا خیابون اونطرف تر بود و ماجرا رو تعریف کردم و پلیسی که اونجا بود صورت جلسه کرد.

بعد برگه رو داد بهم که برم کلانتری محل.

رفتم اونجا و اونام چندتا برگه بهش اضافه کردن و گفتن برم کلانتری مرکزی، ضمنا سیمکارتم رو بسوزونم و تو «سامانۀ همیاب» ثبت نام کنم.

سیمکارتو تلفنی سوزوندم و تو سامانه هم ثبت نام کردم و رفتم «پلیس آگاهی مرکزی».

یه سری مدارک ازم گرفتن، از جمله شمارۀ سریال تلفن همراه (که روی کارتن گوشی نوشته شده) و یه برگه که حاوی 15 سوال مربوط به سرقت بود بهم دادن تا پر کنم.

یکی از سوالها این بود که آیا دوربین مدار بسته اون اطراف بوده یا نه، منم نوشتم نبش محل حادثه یه بانک بود که دوربین داشت.

مأمور مربوطه، یه نامه به بانک نوشت و بهم توضیح داد که این نامه رو می بری بانک، دوربین ها رو چک می کنن و لحظۀ سرقت رو برات تو یه سی دی می ریزن و بهت میدن، شما اون فیلم رو می بری کافی نت، چند تا عکس ازش می گیری که مثلا چهرۀ سارق، یا شمارۀ پلاک موتور و... توش مشخص باشه و برای ما میاری.

با نامه رفتم بانک. گفت دوربینای ما اصلا خیابون رو نمیگیره و فقط قسمت پیاده رو رو تو دوربین داره ولی بانک بغلی احتمالا دوربیناش بگیره.

بانک بغلی، درِ اصیلش جای دیگه بود، ولی در پشتیش به خیابون باز می شد و دو تا دوربین در جهات مختلف داشت که می تونست صحنه رو گرفته باشه.

رفتم تو بانک و نامه رو دادم به معاون که کلی سرشم شلوغ بود. گفت یه «سی دی پلمپ» بخر بیار، برات حکم صادر می کنم، 50 تومن هم واریز می کنی تا بگم دوربینا رو چک کنن.

تا حالا  «سی دی خام پلمپ» ندیده بودم!! ولی گفتم لابد هست دیگه!!

رفتم کافی نت نزدیک اونجا و گفتم آقا یه سی خام پلمپ بدین. گفت پلمپ؟ گفتم نمیدونم، بانک گفت پلمپ باشه. گفت پلمپ دیگه چیه؟ گفتم نمیدونم، حالا همون معمولیشو بده. یه سی دی بهم داد و گذاشت تو پاکت پلاستیکی. بهش گفتم یه منگنه هم بزن که مثلا پلمپ شده باشه، خندید و منگنه کرد.

اومدم بانک، سی دی رو دادم به معاون. گفت این چیه؟ گفتم سی دیه دیگه! گفت سی دی نه، «فلش پلمپ»!

گفتم آقا خودتون گفتین سی دی. یه نفرم اونجا بود که شاهد بود معاون به من گفته بود سی دی پلمپ!!

گفت: به هر حال برو یه فلش بخر، با بسته بندی پلمپ بیارش بانک.

رفتم گوشی فروشی و گفتم داداش یه فلش با کمترین حجم ممکن بهم بده. گفت کمترین حجم 8 گیگه که میشه 75 هزار تومن.

فلش رو خریدم و اومدم بانک. معاون اومد پشت سیستم دوربینا، گفت بیا ببین اگه زاویه دوربین خوبه که بگم برات ردیفش کنن، فردا پس فردا بیا فیلمو بگیر. دوربینو که نگاه کردم، دیدم پیاده رو رو خوب میگیره، ولی بخاطر وجود یه درخت در مقابل دوربین، اون قسمت خیابون پیدا نیست. اون یکی دوربین هم نهایتا از نیم رخ می تونسته بگیره که نمی شد پلاک رو تشخیص داد.

گفتم همینم غنیمته، شاید به یه دردی بخوره. بهش گفتم آقا بگین که فیلم رو در بیارن. رفت که کاراش رو بکنه که یه دفعه گفت: آقا این نامۀ شما که اصلا شماره نداره!! من نامۀ بدون شماره رو پیگیری نمی کنم!!

گفتم آقا این نامه رو کلانتری به من داده، دیگه هرچی لازم بوده رو لابد نوشتن، اینم که مهر و امضاء مسئولشه، از خودم که نساختمش! کارو راه بنداز دیگه!

قبول نکرد که نکرد.

وقتی دیدم قبول نمیکنه و از اون طرف فیلم دوربینا هم چندان به درد بخور نبود، کلاّ قید فیلم رو زدم.

اون گوشی فروشه هم فلش رو (با وجود اینکه چند دقیقه پیش خریده بودم و هنوز پلمپ بود) پس نگرفت.

دوباره رفتم مرکز آگاهی و نامه رو برگردوندم و گفتم که عکس و فیلمی درکار نیست.

...

خدایا به همه دزدهای مملکت ما، از اون بالا بالایی ها تا این خرده پاها، توفیق بده دست از این کارهای زشتشون بردارن و اگه قابل هدایت نیستن، کاری کن که هرچه سریعتر رسوا بشن و به سزای اعمالشون برسن.

#خاطره_کده

_________________________________________________________________

این چند تا نکته هم شاید بد نباشه:

اول:

موقعی که گوشی رو زدن، مات و مبهوت واستاده بودم و نمیدونستم چی کار کنم که یه آقایی اومد زنگ زد به گشت پلیس و تا گشت بیاد، چند نفر از مغازه دارها که صحنه رو دیده بودن اومدن باهام صحبت کردن که آره، گوشی منم همینجا زدن و...

یکیشون گفت: «گوشی یه بنده خدایی رو در حالیکه سوار موتور بوده زدن، اونم با موتور میفته دنبالش و وقتی بهش می رسه، سارق با چاقو یه خط گنده میندازه روی صورتش و خدا بهش رحم می کنه که چشم و چالش آسیب نمی بینه. خلاصه که هیچ وقت با دزد و زورگیر و... درگیر نشو».

دوم:

حتما اطلاعات شخصیتون رو که براتون مهمه، مدام از گوشی به یه منبع دیگه، مثل کامپیوتر خونه، لپ تاپ، هارد اکسترنال و... انتقال بدین و چیزی تو گوشی نگه ندارین که اگه اتفاقی افتاد، لااقل کسی نتونه سوء استفاده کنه.

سوم:

همیشه گوشیتون رو سفت بچسبین و اصلا موقع رد شدن از عرض خیابون یا کوچه ازش استفاده نکنید. حتی اگه می شد یه گوشه واستین صحبتتون رو بکنید و گوشی بذارین تو جیبتون و بعد حرکت کنید.

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۹/۰۶/۱۸
محمد هادی بیات

نظرات (۱)

ای داد بی داد!!

امیدوارم اطلاعات مهمی توی گوشیتون نبوده باشه و قیمتش هم سوزاننده نباشه.

اما خب ایشالا پیدا بشه 🌷

بابت نکات پایانی هم ممنون

پاسخ:
ان شالله که پیدا بشه...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
محمد هادی بیات