محمد هادی بیات

بی دستِ کربلا، دستِ مرا بگیر...

پنجشنبه, ۶ آذر ۱۳۹۹، ۱۲:۰۵ ب.ظ

کدام گناه؟

هرچقدر دسترسی به گناه و انجامش ساده تر باشه، عقابش هم سخت تره،

به همین خاطر از گناهان چشمی و زبانی خیلی بیشتر نهی شده.

تو دوره و زمونۀ ما، گناه در فضای مجازی از هر گناه دیگه ای دم دست تره؛

پس میشه نتیجه گرفت که: گناه در فضای مجازی، بدترین نوعِ گناهه؛

سعی کنیم که بی هدف سراغ اینترنت و شبکه های اجتماعی نریم که ناخواسته به دام ابلیس نیفتیم.

#سواد_رسانه

۰ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۰۶ آذر ۹۹ ، ۱۲:۰۵
محمد هادی بیات
دوشنبه, ۳ آذر ۱۳۹۹، ۰۷:۴۸ ق.ظ

راز سرویس بهداشتی!

گلاب به روتون، گلاب به روتون؛

اگه کسی از ما بپرسه: «برای چی میری دستشویی؟»،

میگیم خب معلومه دیگه! و اصلا جوابشم نمیدیم.

اما واقعا فقط برای همین میریم دستشویی؟

 

حقیقتش اینه که فقط این نیست؛ بلکه میریم دستشویی تا به یک مسئلۀ کلیدی فکر کنیم،

و اون چیزی نیست جز «تکبّر»!

از امام اول (علیه السلام) روایت شده:

«عَجِبْتُ لِابْنِ آدَمَ أَوَّلُهُ‏ نُطْفَةٌ وَ آخِرُهُ‏ جِیفَةٌ وَ هُوَ قَائِمٌ بَیْنَهُمَا وِعَاءً لِلْغَائِطِ ثُمَّ یَتَکَبَّر» [1]:

در شگفتم از آدمیزاد، که آغازش نطفه اى است و پایانش لاشه اى و در این میان انبار غائط است و با این همه تکبّر مى ورزد!

 

بی خود نیست که بعضیا به دستشویی میگن «اتاق فکر».

بله، باید توش فکر کرد،

باید به حامل نجاست بودن خودمون فکر کنیم،

به تکبّر و غرور بیجای خودمون فکر کنیم،

کافی بود که فقط خدا قدرت دفع رو از ما بگیره، تا ببینیم به چه بدبختیی دچار میشیم و عجب نعمت بزرگی داشتیم و اینقدر بهش بی توجه بودیم...

#حدیث_کده

___________________

[1] علل الشرایع شیخ صدوق، ج1، ص 276.

۱ نظر موافقین ۸ مخالفین ۰ ۰۳ آذر ۹۹ ، ۰۷:۴۸
محمد هادی بیات
يكشنبه, ۲ آذر ۱۳۹۹، ۰۲:۱۷ ب.ظ

انسان نامرئی!

بارها و بارها تو فیلمها، شخصیت هایی رو به ما نشون دادن که می تونن «غیب» بشن، و وقتی که «غیب» شدن، هر کاری که دوست دارن رو انجام میدن.

خیلی از ماها وقتی که بچه بودیم و این چیزا رو میدیدیم، دوست داشتیم که ما هم بتونیم نامرئی بشیم و هرکاری که دوست داریمو انجام بدیم.

 

حقیقتش اینه که همۀ ما بارها و بارها نامرئی شدن رو تجربه کردیم!

البته بهتره اینطوری بگم: روزی نیست که ما «غیب» شدن رو تجربه نکنیم!!

بله، لحظه های تنهایی، لحظاتی که هیچ بنی بشری ما رو نمی بینه، در حقیقت ما نامرئی شدیم؛ «غیب» شدیم.

 

حالا اگه هرکاری دلمون خواست رو انجام دادیم و خطوط قرمز رو رد کردیم، زمین می خوریم و اگه برعکس، بیشتر مراقب خودمون بودیم، خیلی رشد می کنیم.

چون وقتی تو جمعیم، برای حفظ آبرو هم که شده حواسمون جمعه و هرکاری نمی کنیم؛

اما وقتی تنهاییم، ظاهرا کسی ما رو نمی بینه که از آبرومون بترسیم؛ و اینجاست که اگه آلوده نشدیم، هنر کردیم!!

«إِنَّ الَّذینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَیْبِ‏ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ کَبیر» [1]:

بی تردید کسانى که در نهان از پروردگارشان می ترسند، براى آنان آمرزش و پاداشى بزرگ است‏.

#آیه_کده

۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۲ آذر ۹۹ ، ۱۴:۱۷
محمد هادی بیات
شنبه, ۱ آذر ۱۳۹۹، ۰۶:۱۶ ب.ظ

طبیعی یا مصنوعی؟

اگه تو خونه یه گل طبیعی داشته باشین، مدام بهش سر می زنید،

مدام بهش آب میدین،

مدام برگهاشو تمیز می کنید،

و خلاصه، همه جوره هواشو دارید.

چرا؟

خب معلومه، چون طبیعیه. چون زنده است. چون روح داره...

 

حالا برخوردتون با گل مصنوعیِ خونه چطوریه؟!

شاید فقط هر از چندگاهی غبار روبیش کنید.

غیر از اینه؟ مدام که بهش سر نمی زنید!

چرا؟

خب معلومه، چون مصنوعیه. مرده است. روح نداره...

 

روابط ما با آدمهای زندگیمون هم همینطوره.

بعضیا تو زندگی ما حکم گل طبیعی رو دارن،

خیلی به فکرشونیم، زیاد جویای احوالشون میشیم، دعاگوشون هستیم و...

و بعضیا هم حکم گل مصنوعی رو دارن،

چندان به فکرشون نیستیم، زیاد احوالپرسشون نیستیم و یادمون میره که براشون دعا کنیم...

شاید حق بعضیا نباشه که رابطمون باهاشون مصنوعی باشه، یه کم لازمه طبیعی برخورد کنیم...

#دل_کده

۰ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۰۱ آذر ۹۹ ، ۱۸:۱۶
محمد هادی بیات
پنجشنبه, ۲۹ آبان ۱۳۹۹، ۱۱:۱۷ ق.ظ

گوسفند نمک سود!

دیشب رفته بودم مغازه.

قبل از من یه آقایی (که ظاهرا با فروشنده آشناییتی هم داشت) اومده بود و داشت خرید می کرد:

ـ نمک داری؟

+ آره.

ـ یه کارتن بده.

+ بفرما. حالا این همه نمکو می خوای چی کار؟

_ همشو برای خودمون که نمی خوایم. به گوسفندا هم میدیم.

(فروشنده با چهرۀ ای که از پشت ماسک کاملا مشخص بود تعجّب کرده و با گِرهی که توی پیشونیش افتاد، گفت):

+ گوسفند؟!!

_ آره خب. قاطی غذایی که میخورن نمک میزنیم، تشنه میشن هی آب میخورن بعد شکمشون باد میکنه و پروار میشن و وزنشون زیاد میشه برای فروش.

...

...

#خاطره_کده

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۹ آبان ۹۹ ، ۱۱:۱۷
محمد هادی بیات
سه شنبه, ۲۷ آبان ۱۳۹۹، ۰۵:۴۲ ق.ظ

چقدر بزرگ شدی؟

بزرگی هرکس، به بزرگی غمشه،

ببین تو زندگیت غصۀ چیو می خوری،

همونقدر بزرگ شدی.

#توییت_کده

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۷ آبان ۹۹ ، ۰۵:۴۲
محمد هادی بیات
شنبه, ۲۴ آبان ۱۳۹۹، ۱۲:۳۵ ب.ظ

خدایا، خوبیهای منو ببخش!

خیلی از ما ها فکر می کنیم که حتما باید یه گناه کبیره ای کرده باشیم تا بریم سراغ «توبه» و «استغفار».

حتی همین الان ممکنه با خودتون بگید: «خب مگه غیر از اینه؟!»

 

راستش باید بگم که: بله، غیر از اینه.

مرحوم آیت الله سید محمد حسن الهی طباطبایی (برادر علامه طباطبایی)، می فرمودند:

«از حسنات اعمالتان که خیال می کنید حسنه است توبه کنید، تا چه رسد به معاصی»! [1].

 

یعنی (مثلا) وقتی خواستی نماز بخونی، قبل از اینکه تکبیر بگی، به خدا بگو:

«خدایا شرمندتم، ببخشید به خاطر این نمازی که میخوام بخونم، میدونم اصلا در شأن شما نیست».

و وقتی که نمازت تموم شد، تو سجدۀ شکر بگی:

«خدایا، دیدی گفتم نمازم به درد نمی خوره، ببخش دیگه. خدایا تو به نماز پیامبرت هم نیاز نداشتی، چه برسه به این نماز درب و داغون من. این منم که بهش نیاز دارم. این منم که بهت نیاز دارم. ببخش که نمی فهمم».

 

تو دعای عرفۀ امام حسین (علیه السلام)، حضرت اینگونه به خداوند متعال خطاب میکنند:

«إِلَهِی مَنْ کَانَتْ مَحَاسِنُهُ مَسَاوِیَ، فَکَیْفَ‏ لَا یَکُونُ‏ مَسَاوِیهِ‏ مَسَاوِی‏؟

وَ مَنْ کَانَتْ حَقَائِقُهُ دَعَاوِیَ، فَکَیْفَ لَا تَکُونُ دَعَاوِیهِ دَعَاوِی‏؟» [2]:

خدایا کسی که زیبایی‌هایش زشتی بوده، پس چگونه زشتی‌هایش زشتی نباشد و کسی که حقیقت‌گویی‌هایش ادعای خالی بوده، چگونه ادعاهایش ادعا نباشد؟

 

خدایا، ببخش.

#حدیث_کده

________________________

[1] افلاکیان خاک نشین، ص 10.

[2] اقبال الاعمال، سید بن طاووس، ج1، ص 348.

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۴ آبان ۹۹ ، ۱۲:۳۵
محمد هادی بیات
جمعه, ۲۳ آبان ۱۳۹۹، ۰۹:۴۹ ق.ظ

مرگ درمانی

دیشب با عزیزی صحبت می کردم، مطلبی بهم گفت که خیلی به دلم نشست:

 

«یه میلیاردری که ورشکست کرده و الان هیچی نداره رو تصور کن. برای اینکه اوضاع روحیش رو به راه بشه رفته پیش روانشناس، به نظرت روانشناسه از مرگ باهاش حرف می زنه؟!».

گفتم: فکر نکنم، چون با خودش میگه این الان همه چیشو از دست داده، اگه از مرگ هم براش صحبت کنم ممکنه پاک از زندگی ناامید بشه و حتی دست به خودکشی هم بزنه!

 

گفت: «حالا فرض کن شما یه گوشی موبایل داری که 10 میلیارد می ارزه. اما این گوشی قراره تا ده روز دیگه بسوزه و شمام اینو میدونی. و این گوشی دیگه به هیچ وجه قابل تعمیر هم نیست، برای همین فروختنش هم هیچ ارزشی نداره.

حالا اگر تو روز ششم تو خیابون این گوشی شما رو دزد بزنه، چه عکس العملی از خودت نشون میدی؟

قطعا اونقدرا ناراحت نمیشی و حتی شاید خنده ات هم بگیره و...

چی باعث شد که از سرقت گوشیت ناراحت نشی؟

اینکه میدونستی تا چند روز دیگه این گوشی می سوزه. این یعنی مرگ.

 

اگه آدم یقین داشته باشه که هرچی تو این دنیا داره رو یه روزی (که شاید همین امروز و فردا باشه) باید بذاره و بره، و هیچ چیز رو با خودش نمیتونه ببره، به خاطر از دست رفتن اموالش هیچوقت غمگین و افسرده و ناامید نمیشه.

پس چرا اون روانشناسه از مرگ با مریضش صحبت نمیکنه؟!

 

آیا چیزی غیر از درک عمیق مرگ می تونه اینقدر انسان رو نسبت به این قبیل مسائل آروم کنه؟!

ما واقعا به «مرگ درمانی» احتیاج داریم و این چیزیه که از روایات اسلامی هم به خوبی استفاده میشه».

#دل_کده

۱ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۲۳ آبان ۹۹ ، ۰۹:۴۹
محمد هادی بیات
دوشنبه, ۱۹ آبان ۱۳۹۹، ۰۵:۲۶ ق.ظ

بی پناه

تو زندگی، هر وقت که مشکلی برامون پیش بیاد، هر وقت که بن بست بخوریم، هر وقت که احساس کنیم همه درها به رومون بسته شده، باز هم ته دلمون می گیم «خدا» هست و بهش امید داریم و دعا می کنیم و ازش می خوایم که عنایتی بکنه و گره از کارمون باز کنه.

 

اگه اون دنیا همین «خدا» ازمون رو برگردونه، اگه همین خدا بگه برو که اصلا بهت نگاهم نمی کنم، اگه بگه برو که اصلا باهات صحبتم نمی کنم، اگه همین خدا بخواد عذابمون بکنه، چی کار باید بکنیم؟!

 

«إِنَّ الَّذینَ یَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ أَیْمانِهِمْ ثَمَناً قَلیلاً أُولئِکَ لا خَلاقَ لَهُمْ فِی الْآخِرَةِ وَ لا یُکَلِّمُهُمُ‏ اللَّهُ وَ لا یَنْظُرُ إِلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ لا یُزَکِّیهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیم‏ٌ» [1]:
قطعاً کسانى که پیمان خدا و سوگندهایشان را [براى رسیدن به مقاصد دنیایى‏] به بهاى اندکى مى‏فروشند، براى آنان در آخرت بهره‏اى نیست؛ و خدا با آنان سخن نمى‏گوید، و در قیامت به آنان نظر [لطف و رحمت‏] نمى‏نماید، و [از گناه و آلودگى‏] پاکشان نمى‏کند؛ و براى آنان عذاب دردناکى خواهد بود.

#آیه_کده
____________________
[1] آل عمران: 77.

۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۹ آبان ۹۹ ، ۰۵:۲۶
محمد هادی بیات
يكشنبه, ۱۸ آبان ۱۳۹۹، ۱۲:۳۸ ب.ظ

دین لذّت

تصوّر خیلی ها اینه که اسلام دین «غم» و «غصه» است و اساسا با «شادی» و «لذت بردن» مخالفه.

درحالیکه اگه اسلام هدف از خلقت رو «عبادت» معرفی میکنه، راه قدرت پیدا کردن بر همین عبادت رو «لذّت بردن» میدونه!

پس اگه بگیم اسلام دینِ لذّته، بی راه نگفتیم.

 

از حضرت رضا (علیه السلام) روایت شده:

اجْتَهِدُوا أَنْ یَکُونَ زَمَانُکُمْ أَرْبَعَ سَاعَاتٍ:

تلاش کنید که زمانتون رو به چهار بخش تقسیم کنید؛

سَاعَةً مِنْهُ لِمُنَاجَاتِهِ:

زمانی برای خلوت با خدا؛

وَ سَاعَةً لِأَمْرِ الْمَعَاشِ:

زمانی برای امرار معاش؛

وَ سَاعَةً لِمُعَاشَرَةِ الْإِخْوَانِ الثِّقَاتِ وَ الَّذِینَ یُعَرِّفُونَکُمْ عُیُوبَکُمْ وَ یَخْلُصُونَ لَکُمْ فِی الْبَاطِنِ:

زمانی برای معاشرت با برادران مورد اعتماد و کسانیکه عیوب شما را به شما نشان می دهند و باطن شما را خالص می کنند؛

وَ سَاعَةً تَخْلُونَ فِیهَا لِلَذَّاتِکُمْ:

و زمانی را خالی کنید برای لذّت بردن.

(که غرضم اینجای روایت هست که می فرماید:)

وَ بِهَذِهِ السَّاعَةِ تَقْدِرُونَ عَلَى الثَّلَاثِ السَّاعَات‏... [1]:

و بواسطۀ همین ساعت (بخش مختص به لذّتهای حلال)، قدرت بر سه بخش دیگر پیدا می کنید.

(یعنی در نگاه اسلام، موتور محرّک برای عبادت خدا، امرار معاش، اصلاح اخلاقیات و...، لذّتهای حلاله؛ از هر نوعش).

پ.ن: ممکنه بعضی ها نیاز کمتری به اضافه کردن بخشی که صرفا برای لذّت بردن باشه داشته باشن، یعنی طرف از عبادت خدا لذّت می بره، از کار کردن لذّت می بره، از بودن با خانواده همینطور، از درس خوندن و...؛ این آدم مدام کیفش کوکه، لذا نیازش به بخشی که صرفا برای لذت و تفریح باشه کمتره.

#حدیث_کده

#شبهه_کده

_____________________

[1] الفقه المنسوب إلى الإمام الرضا (علیه­السلام) قرن2، ص: 337

۰ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰ ۱۸ آبان ۹۹ ، ۱۲:۳۸
محمد هادی بیات
شنبه, ۱۷ آبان ۱۳۹۹، ۰۵:۵۱ ق.ظ

توجیه

«توجیه، گناه صغیره رو تبدیل به کبیره میکنه»

«توجیه، گناه صغیره رو تبدیل به کبیره میکنه»

«توجیه، گناه صغیره رو تبدیل به کبیره میکنه»

«توجیه، گناه صغیره رو تبدیل به کبیره میکنه»

«توجیه، گناه صغیره رو تبدیل به کبیره میکنه»

«توجیه، گناه صغیره رو تبدیل به کبیره میکنه»

«توجیه، گناه صغیره رو تبدیل به کبیره میکنه»

#توییت_کده

۰ نظر موافقین ۶ مخالفین ۱ ۱۷ آبان ۹۹ ، ۰۵:۵۱
محمد هادی بیات
چهارشنبه, ۱۴ آبان ۱۳۹۹، ۰۸:۰۵ ق.ظ

دوران پارچه نویسی (خاطره اول: اولین پارچه)

تازه اومده بودیم قدمگاه.

سوم راهنمایی بودم.

یه روز پدرم بهم گفتن: «محمد هادی، یه پارچه نویسی هست تو قدمگاه، دیدیش؟»

گفتم آره.

گفتن: «یه آگهی نوشته که به یک شاگرد نیازمندیم. نمی خوای بری شاگردش بشی؟ شمام که خطت خوبه».

اولش گفتم نه و فلان و این جور حرفا. چون تا وقتی قم بودیم، سابقه سر کار رفتن رو نداشتم، برای همینم هم خجالت می کشیدم و هم احساس میکردم کسر شأنِ که برم در مغازه و...

اما خب هم یه جورایی وقتم بهتر پُر میشد، هم تنوّع خوبی بود، هم احتمالا زود یاد میگرفتم و از همه مهمتر با خودم میگفتم بالاخره یه حقوقی هم بهم میده دیگه!

این شد که پدرم با صاحب مغازه (آقا سید حسن) صحبت کردن و با اینکه قبل از من شاگرد گرفته بود، قرار شد منم به شاگردی قبول کنه.

۰ نظر موافقین ۱۰ مخالفین ۰ ۱۴ آبان ۹۹ ، ۰۸:۰۵
محمد هادی بیات
محمد هادی بیات